کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ابن البلدی
لغتنامه دهخدا
ابن البلدی . [ اِ نُل ْ ب َ ل َ ] (اِخ ) شرف الدین ابوجعفر احمدبن محمدبن سعید. او563 هَ .ق . بوزارت المستنجد ارتقا یافت و در دوره ٔ خلافت مستضی ٔ کشته شد.
-
اسکولا
لغتنامه دهخدا
اسکولا. [ اِ ک َ وُ ] (اِخ ) پوبلیوس موسیوس . حقوق دان رومی ، که در سال 132ق .م . برتبه ٔ کنسولی ارتقا یافت . پسر او کَنتوس موسیوس اسکولا نیز در 96 ق .م . بمرتبه ٔ کنسولی نائل آمد.
-
اصطعاد
لغتنامه دهخدا
اصطعاد. [ اِ طِ ] (ع مص ) برآمدن . (منتهی الارب ). بالا برآمدن . (ناظم الاطباء). ارتقا. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || به کوه برآمدن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
ارتقاء
لغتنامه دهخدا
ارتقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بالا رفتن . (غیاث ). بر بالا رفتن . ببالا برشدن . بررفتن . بلند برآمدن .رقی . (زوزنی ). برشدن . سمو. رفعت . صعود : از زمینم برکشید او تا سماهمره او گشته بودم ز ارتقا. مولوی .چون شعیب آگاه شد زین ارتقاچشم را درباخت از بهر لق...
-
پل سمیساطی
لغتنامه دهخدا
پل سمیساطی . [ پ ُ ل ِ س ُ ] (اِخ ) یکی از بزرگان مذهب مسیحی است ازمردم سمیساط که در اول سمت سکوبائی یعنی اسقفی شهر خویش داشت و در 360 م . بدرجه ٔ بطریقی شهر انطاکیه ارتقا یافت و چون الوهیت عیسی و تثلیث را منکر شد سن فلیکس پاپ ، وی را تکفیر کرد. (از ...
-
کامل افندی
لغتنامه دهخدا
کامل افندی . [ م ِ اَ ف َ ] (اِخ ) سیدمحمد... از علمای اواخر سلطنت سلطان عبدالحمید و اوایل سلطنت سلطان سلیم سوم است (1141-1215 هَ .ق .). پس از تحصیل علوم و ارتقا به مدارج علمی درسال 1185 شریف ناحیه ٔ غلطه ، و در 1191 شریف مصر گردید و در 1199 قاضی شهر...
-
هاریزون
لغتنامه دهخدا
هاریزون . [ زُن ْ ] (اِخ ) ویلیام هنری . نهمین رئیس جمهور ایالت متحده ٔ امریکا. در سال 1773 م . در برکلی متولد شد. در کالج هامپدن سیدنی و ویرژینیا مدتی تحصیل کرد و سپس در فیلادلفیا به تحصیل طب پرداخت . در 1791 واردخدمت ارتش گردید و تا درجه ٔ ژنرالی ا...
-
ابراهیم پاشا داماد
لغتنامه دهخدا
ابراهیم پاشا داماد. [ اِ ] (اِخ ) از مردم صقلیه ، مولد او بجوار سرقسطه ، از رجال دربار سلطان مراد ثالث . در دوره ٔ سلطان محمد ثالث سه بار بمقام صدارت ارتقا یافته و دختر سلطان مراد ثالث مسماة بعایشه را تزویج کرده است . در جنگ با نمسه (اتریش ) در مجارس...
-
صائغ
لغتنامه دهخدا
صائغ. [ ءِ ] (اِخ ) نقولاوس خوری ، یا نقولاوس صائغ حلبی . مولد 1692 م . به حلب . وی به رهبانیت ملکانی که در حناویة و شویریة معروف بود، پیوست . و بسال 1719 م . به درجه ٔ «کهنوت » ارتقا یافت ، و در 1727 م .به ریاست عامه ٔ رهبانان انتخاب شد، و تا پایان ...
-
پاگان
لغتنامه دهخدا
پاگان . (اِخ ) بلز فرانسوآ دُ. معروف به کنت دُ مروِی ّ مهندس نظامی فرانسوی . مولد بسال 1604م .1012/ هَ . ق . در آوینیون و وفات در سنه ٔ 1665م . (1075 هَ . ق .)بپاریس . وی از اخلاف خاندانی از پاتریسی هاست که در ناپل میزیستند و او خود به صنعت اسلحه ساز...
-
ابن جراح
لغتنامه دهخدا
ابن جراح . [ اِ ن ُ ج َرْ را ] (اِخ ) کنیت دو برادر از رجال دولت عباسی : 1 - علی بن عیسی بن داود. (رجوع به ابوالحسن علی بن عیسی بن داود شود). او از سال 300 هَ .ق . تا چهار سال وزارت خلیفه داشت و در آن مدت بجرح و تعدیل خراج و ارتفاعات پرداخت لکن بعلت ...
-
ابن اللبودی
لغتنامه دهخدا
ابن اللبودی . [ اِ نُل ْ ل َب ْ بو ] (اِخ ) شمس الدین ابوعبداﷲ محمدبن عبدان . یکی از مشاهیر اطبای اسلام . او در طب ماهر و در علوم حکمت فرید عصر خویش بود. مولد او به شام و از آنجابرای کسب دانش به بلاد ایران آمد و در همدان و شهرهای دیگر از دانشمندان آن...
-
جزائری
لغتنامه دهخدا
جزائری . [ ج َ ءِ ] (اِخ ) سلیم بن محمدبن سعید حسنی . وی پیشوا بود و از نوابغ متفکران بشمار میرفت . اصل او از الجزائر و مولدش در دمشق بود. در آموزشگاه جنگ و آموزشگاه هندسه ٔ اسلامبول تحصیل کرد، و در ارتش عثمانی به رتبه ٔ قائم مقامی ارکان حرب رسید. او...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) خجندی . او در ابتدا کاتب سلطان محمود سبکتکین و سپس دبیر مسعودبن محمود بود و به روزگار ابراهیم بن مسعود به مقام وزارت ارتقا یافت و بعد از چندی مغضوب و معزول گشت و سلطان ابراهیم امر داد تا چشم او میل کشیدند و وزارت به عبدالحم...
-
ابوطاهر
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) ابن سعدالدین بن علی القُمی ملقب به شرف الدین و وجیه الملک . میرخوند در دستورالوزراء آرد که : وی در اوائل شباب از مولد خویش بلده ٔ قم به بغداد شد و در سلک ملازمان عارض سلطان ملک شاه انتظام یافت در 481 هَ . ق . رعایای مرو از ...