کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتزاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارتزاق
لغتنامه دهخدا
ارتزاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) روزی ستدن . (تاج المصادر بیهقی ). روزی بستدَن . (زوزنی ). روزی ستاندن . روزی یافتن . (منتهی الارب ). روزی جستن و در مثنوی ظاهراً بمعنی متعدّی آمده است : زانکه میکائیل از کیل اشتقاق دارد و کیّال شد در ارتزاق . مولوی .|| مرس...
-
جستوجو در متن
-
روزی ستدن
لغتنامه دهخدا
روزی ستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) ارتزاق . (تاج المصادر بیهقی ). روزی گرفتن .
-
کاسب کار
لغتنامه دهخدا
کاسب کار. [ س ِ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، کسی که ارتزاق از راه کسب میکند. کسی که کسب جزئی دارد. بازاری .
-
مرتزق
لغتنامه دهخدا
مرتزق . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) مرسوم گیرنده . روزی یابنده . (آنندراج ). || وظیفه دار. مرسوم دار. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). علوفه دار. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتزاق . رجوع به ارتزاق شود.
-
مرده خور
لغتنامه دهخدا
مرده خور. [ م ُ دَ / دِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) مردارخور. مردارخوار. که لاشه ٔ مردگان خورد. لاشه خوار. مرده خوار. رجوع به مرده خوار شود. || آنکه از قبل مردگان ارتزاق کند. آنکه در ختم هاو عزاها برای خوردن حاضر آید. مرده شوی و نعش کش و قاری و قبرکن و...
-
صانعی
لغتنامه دهخدا
صانعی . [ ن ِ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی و از مردم ادرنه و به عطازاده مشهور بود. پس از تحصیل علوم ادبیه و شرعیه به علم طب پرداخت پاره ای از معاجین ترتیب داده می فروخت و بدان ارتزاق میکرد. آنگاه فکر کیمیاگری افتاد و عاقبت دندانهای خود را بر سر آن کار...
-
میمون باز
لغتنامه دهخدا
میمون باز. [ م َ موم ْ /م ِ موم ْ ] (نف مرکب ) آن که معاش او از بازی میمون باشد. (آنندراج ). بازی کننده با میمون و به بازی دارنده او را. کسی که میمونی را تربیت کند و او را ببازیهای مختلف وادارد و بدین وسیله ارتزاق نماید. قَرّاد. || مجازاً به معنی محی...
-
نعمت خواره
لغتنامه دهخدا
نعمت خواره . [ ن ِ م َ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) روزی خوار. روزی خورنده . که از انعام دیگری ارتزاق کند. که رزق و روزی می خورد. نعمت خوار. نعمت خور : نعمت دنیا و نعمت خواره بین اینت نعمت اینت نعمت خوارگان . ناصرخسرو.چنین دادم جواب حاسد خویش که نعم...
-
عبدالحکیم
لغتنامه دهخدا
عبدالحکیم . [ ع َ دُل ْ ح َ ] (اِخ ) الافغانی القندهاری ، فقیه حنفی و از زهاد بود. وی به دمشق ساکن شد. و از عمل خویش ارتزاق میکرد. عمری دراز یافت و به سال 1326 هَ . ق . به دمشق درگذشت .او را شروح و حواشی چند است از جمله : شرح الکنز در فقه حنفی . شرح ...
-
ابن رضوان
لغتنامه دهخدا
ابن رضوان . [ اِ ن ُ رِض ْ ] (اِخ ) علی بن رضوان بن علی بن جعفر مصری ، مکنی به ابوالحسن . در آغاز صناعت تنجیم می ورزید و بر راه می نشست و از فال و زایجه ارتزاق میکرد. سپس منطق و طب آموخت و در هیچیک براعتی به دست نکرد و کتبی نیز دارد که بر پایه و اساس...
-
شیبانی
لغتنامه دهخدا
شیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن عمر معروف به الخصاف (متوفی 261 هَ . ق .). فقیه و مقرب درگاه خلیفه ٔ عباسی المهتدی باﷲ. چون المهتدی بقتل رسید خانه و کتابخانه ٔ او را بغارت بردند. شیبانی مردی پرهیزگار بود و از کار دست خود ارتزاق مینمود. او راست :...
-
نان دانی
لغتنامه دهخدا
نان دانی . (اِ مرکب ) جای نان . صندوق یا سبدی که در آن نان نهند. دیگ یا گنجه ٔ جای نان . جای نگه داشتن نان . ظرفی که نان در آن نگه دارند. || محل ارتزاق . وسیله ٔ اعاشه . راه معاش . ممر رزق . آنجا یا آن وسیله که از آن کسب رزق کنند: آزادی ناندانی عده ٔ...
-
مرتزقة
لغتنامه دهخدا
مرتزقة. [ م ُ ت َ زِ ق َ ] (ع اِ) اجری خواران . صاحبان رواتب . سپاهیان جیره خوار. مقابل مطوعه به معنی داوطلبان . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). آنان کشان امام از مال فی ٔ رزق دهد تا با کفار مقاتله کنند. (مهذب الاسماء). کسانی که وجه ارتزاق دریافت دارند....
-
کیال
لغتنامه دهخدا
کیال . [ ک َی ْ یا ] (ع ص ) پیماینده . (منتهی الارب ). پیماینده و پیمانه کننده . (ناظم الاطباء). پیماینده و چیزی را به پیمانه پیمایش کننده . (غیاث ). آنکه حرفه ٔ او پیمودن طعام باشد. (از اقرب الموارد). کیل پیما. پیماینده ٔ کیل . کیل پیماینده . آنکه ش...