کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارتداد
لغتنامه دهخدا
ارتداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رد شدن . (غیاث اللغات ). || برگشتن از دین و جز آن . (منتهی الارب ). از مسلمانی برگشتن و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مرتدی . قهقری . برگشتن از دینی یا دین آوری . رِدّه . از اسلام برگشتن . (غیاث ). از مذهب اسلام خا...
-
جستوجو در متن
-
مردودیت
لغتنامه دهخدا
مردودیت . [ م َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) راندگی . ارتداد. (ناظم الاطباء). مردود شدن . رجوع به مردود شود.
-
اعلاب
لغتنامه دهخدا
اعلاب . [ اَ ] (اِخ ) زمینی است ازآن عک بن عدنان میان مکه و ساحل که در حدیث ارتداد از آن ذکری شده است . (از معجم البلدان ).
-
انصفاق
لغتنامه دهخدا
انصفاق . [اِ ص ِ ] (ع مص ) بازگشتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). انصراف و ارتداد. (از اقرب الموارد).
-
پلاژ
لغتنامه دهخدا
پلاژ. [ پ ِ ] (اِخ ) نام یکی از پیشوایان نوعی از ارتداد به انگلستان در اواسطقرن چهارم میلادی . او منکر تأثیر غفران و نیز اثر خطیئه ٔ اولیه بود و هر چند گروندگان این مذهب آزادی نداشتند معهذا تا قرن ششم میلادی پیروانی داشته است .
-
عرینة
لغتنامه دهخدا
عرینة. [ ع ُ رَن َ ] (اِخ ) قبیله ای است . (از اقرب الموارد). قبیله ای از تازیان که در عهد رسول اﷲ (ص ) ارتداد آوردند. و منسوب بدان عُرَنی شود. (از ناظم الاطباء). بطن و طایفه ای بودند از بنی بجیله که در زمان پیغمبر (ص ) مرتد شدند و پیامبر (ص ) تا یک ...
-
هبیرة
لغتنامه دهخدا
هبیرة. [ هَُ ب َ رَ ] (اِخ ) ابن مفاضة العامری . صحابی است . مفاضة نام مادر وی که از بنی اسد بود میباشد. وثیمه در کتاب الردة نام او را ذکرکرده و گوید که وی هنگام ارتداد اعراب از اسلام ، نزدبنی سلیم کس فرستاد و ایشان را به ثبات و پایداری براسلام امر ک...
-
ردة
لغتنامه دهخدا
ردة. [ رِدْ دَ ] (ع اِمص ) برگشتگی از دین و جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است از ارتداد. (از اقرب الموارد). اسم مصدر ارتداد بکسر راء است ولی معمولاً به فتح تلفظ کنند. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 50 از صحاح ...
-
آل کثکثه
لغتنامه دهخدا
آل کثکثه . [ ل ِ ک َ ک َ ث َ ] (اِخ ) قومی از سکنه ٔ بخارا که اغلب بازرگانان توانگر و محترم بودند. قتیبةبن مسلم پس از فتح بخارا اهالی شهر را فرمود تا یک نیمه از خانه ها و ضیاع خود را بعرب دهند و مقصودش این بود که اهالی با اعراب معاشر و به آداب آنان م...
-
تهریج
لغتنامه دهخدا
تهریج . [ ت َ ] (ع مص ) نیک راندن شتر را چنانکه سرگشته گردد از سختی گرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بانگ بر سباع زدن . (تاج المصادر بیهقی ). بانگ برزدن و زجر کردن سباع را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) ...
-
نوص
لغتنامه دهخدا
نوص . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از اقرب الموارد). مناص . نویص . نیاصة. نوصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نَوس . || آماده ٔ حرکت شدن . (از اقرب الموارد). مهیا شدن . (از متن اللغة). مناص . (از متن اللغة) (از اقرب الموار...
-
ژاندارک
لغتنامه دهخدا
ژاندارک . (اِخ ) (قدّیسه ) او را دارک یا آرک و دوشیزه ٔ ارلئانی نیزنامند و ژان اسم اوست . وی قهرمان ملی فرانسه است و بسال 1412 م . در دمرمی پای به عرصه ٔ وجود گذارد. زنی بغایت دیندار و متقی و اهل مکاشفه و مراقبه و مدعی نوعی وحی بود و میگفت که الهامات...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) (کشیش ) نام کشیشی در زمان پادشاهی یزدگرد اول ساسانی . وی یکی از نجبا را که موسوم به آذرفرنبغ بود بدین عیسوی درآورد تا از مرضی که داشت شفا یابد. آذرفرنبغ آن کشیش را دعوت کرد که بقریه ٔ او آمده کلیسائی در آنجابنا کند. شاپور قبلا قباله ٔ م...
-
مرتد
لغتنامه دهخدا
مرتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) از دین برگشته . نعت فاعلی است از ارتداد. اصلاًبه معنی برگشت و رجوع ، و به کسی اطلاق شود که از دین حق برگشته باشد. و در شرع کسی که بعد از قبول اسلام ترک مسلمانی گفته و از اسلام برگشته باشد : آنانکه مفسدان جهانند و مرتدان از ...