کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتباط برقرار کرد با پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برقرار
لغتنامه دهخدا
برقرار. [ ب َ ق َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ثابت و برجای . (آنندراج ). مستقر. باقی . ثابت و محکم و برجای . (ناظم الاطباء). بطور ثابت و منصوب . (ناظم الاطباء) : بازرگان گفت جواهر برقرار است . (کلیله و دمنه ). شنیدم که اندکی در وظیفه اش افزون کرد و بسیاری ا...
-
مستقیم
لغتنامه دهخدا
مستقیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقامة. راست و معتدل . (منتهی الارب ). معتدل . (از اقرب الموارد). راست که ضد کج باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استقامة شود : یکی را حب جاه از جاده ٔ مستقیم به بیراه افکنده . (کلیله و دمنه ).بنوشته هفت چرخ ...
-
موجود
لغتنامه دهخدا
موجود. [ م َ ] (ع ص ، اِ) هست . (آنندراج ). مقابل نیست ومعدوم . هرچه که صحیح باشد سؤال درباره ٔ او، که آیامعدوم گردد. (یادداشت مؤلف ). هست شده . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). هست کرده شده . (آنندراج ) : خردرا اولین موجود دان پس نفس و جسم آن گه نبات...
-
الکساندر سوم
لغتنامه دهخدا
الکساندر سوم . [ اَ ل ِ رِ س ِوْ وُ ] (اِخ ) پادشاه اسکاتلند پسر الکساندر دوم . در هشت سالگی بسلطنت رسید و از 1246 تا 1249 م . حکومت کرد. در زمان سلطنت وی نروژیان برخی از نواحی اسکاتلند را بتصرف آوردند و او با ایشان جنگ کرد، و سرانجام میان دو دولت صل...
-
کاترسان
لغتنامه دهخدا
کاترسان . [ رِ ] (اِخ ) نوعی از سنا (سنای چهارصد نفره ) مؤَسَّس در آتن ، توسط «سولون » که بجای آن «کلیستن » مجالس پانصد نفره را برقرار کرد.
-
ارمودامانیس
لغتنامه دهخدا
ارمودامانیس . [ ] (اِخ ) الحکیم . مکنی به افروقولیم . فیثاغورس در ساموس با او ملاقات کرد و مدتی با او ارتباط داشت . (عیون الانباء ج 1 ص 39). رجوع به فقره ٔ قبل شود.
-
تلفنخانه
لغتنامه دهخدا
تلفنخانه . [ ت ِ ل ِ ف ُ خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مرکز تلفن . محلی که به تلفن مرکزی اختصاص دارد که یا بدانجا روندو مکالمات تلفنی را انجام دهند و یا با تلفن از آنجا خواهند که تلفن تقاضاکننده را با تلفن طرف مقابل متصل سازد تا ارتباط تلفنی برقرار شود. ...
-
کوچکلوک
لغتنامه دهخدا
کوچکلوک . [ ] (اِخ ) کوچی خان . فرزند ارشد شیبک خان . از پادشاهان ازبک و معاصر صفویه بوده است . وی 28 سال پادشاهی کرد و بین او و شاه طهماسب اول پس از چند بار زد و خورد آشتی برقرار شد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
علت عادی
لغتنامه دهخدا
علت عادی . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری که برحسب عادت ، مؤثر در چیزی باشد، هرچند که از لحاظ حکم عقلی نتوان رابطه ٔ علیّت میان آن دو برقرار کرد. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ).
-
مهرداد دوم
لغتنامه دهخدا
مهرداد دوم . [ م ِ دِ دُوْ وُ ](اِخ ) اشک نهم . ملقب به کبیر. نهمین پادشاه اشکانی و از مشهورترین آنها که از 124 تا 76 ق .م . سلطنت کرد. وی سکاها را شکست داد و با چین روابط بازرگانی برقرار ساخت و در سال 92 ق .م . با دولت روم پیمان مودت بست و در حدود س...
-
متحمس
لغتنامه دهخدا
متحمس . [ م ُ ت َ ح َم ْ م ِ ] (ع ص ) سخت و درشت در دین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شدید. (از ذیل اقرب الموارد). || پایدار و برقرار و با مقاومت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || بی باک و بی پروای در جنگ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و ر...
-
اسارهادن
لغتنامه دهخدا
اسارهادن . [ اَس ْ سا هادْ دُ ] (اِخ ) آسورحیدین . پادشاه آشور. وی پس ازسناخریب ، بر تخت آشور نشست و پادشاه عیلام ، خوم بان خالداش دوّم ، چون آشور را در جاهای دیگر مشغول و گرفتار دید، در مملکت بابل تاخت و تازهائی کرد و تا شهر سیپ پار پیش رفته با غنائ...
-
دروسوس گرمانیکوس
لغتنامه دهخدا
دروسوس گرمانیکوس . [ دْرو / دِ گ ِ ] (اِخ ) نرو کلاودیوس . ملقب به دروسوس مهین (38-39 ق . م .) سردار رومی ، از خاندان دروسوس ؛ فرزند لیویادروسیلا و ناپسری آوگوستوس ، در 13 تا 12 ق . م . در گل بود و در آنجا آرامش برقرار کرد و پس از بازگشت به روم پرایت...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن مأمون . پدر ابوعلی . مأمون خوارزمشاه بود و چون درگذشت پسر او موسوم به ابی علی بجای پدر نشست و برای استحکام امر خویش خواهر محمودبن سبکتکین را بخواست و بزنی کرد و تا بزیست قاعده ٔ مصادقت میان او و محمود برقرار بود و پس ...
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ )مظفری . از شاهزادگان آل مظفر فرزند مبارزالدین و برادر سلطان عمادالدین است و او با برادر خود عمادالدین بمخالفت برخاست و در کرمان مغلوب شد و سلطان عمادالدین گناه او عفو کرد. قطعه ٔ ذیل را بدو نسبت کنند:از واقعه ای ترا خبر خ...