کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتاکسیاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارتاکسیاس
لغتنامه دهخدا
ارتاکسیاس . [ اَ ] (اِخ ) یکی از سران سپاه آن تیوخوس که خود را مستقل شمرد و عصیان کرد. (ایران باستان ص 2083).
-
جستوجو در متن
-
زنو
لغتنامه دهخدا
زنو. [ زِ ن ُ ] (اِخ ) پسر پوله مو پادشاه سابق پنت که در زمان اردوان سوم به پادشاهی ارمنستان رسید و آرتاکسیاس نامیده شد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 صص 2395-2398 شود.
-
زاریادرس
لغتنامه دهخدا
زاریادرس . [ رِ ] (اِخ ) یکی از دو تنی است که پس از شکست آنتیوخوس سوم در ماگنزیا شورا تشکیل دادند و ارمنستان را تقسیم کردند (در اوائل قرن 3 ق . م .) مرحوم پیرنیا آرد: در این وقت (پس از شکست خوردن آنتیوخوس )ارامنه از موقع استفاده کرده مستقل شدند. دو ن...
-
اریارات
لغتنامه دهخدا
اریارات . [ اَ ] (اِخ ) آریارات . ازپادشاهان کاپادوکیه (آسیای صغیر) ملقب به فیلوپاتر.وی چون بر تخت اجداد خویش نشست برای پدر مراسم دفن باشکوهی ترتیب کرد و بدوستان و بسران سپاه و همه ٔ تبعه ٔ خود عطوفت بسیار کرد و مورد محبت گروهی گردید و میتروبازان را ...
-
ارداشس
لغتنامه دهخدا
ارداشس . [ اَ ش ِ ] (اِخ ) بزبان ارمنی اردشیر (ارتخشیر، ارته خشثره ) را ارداشس گفته اند و چند تن از بزرگان ارمنستان بدین نام خوانده شده اند از آن جمله : ارداشس (برومی : آرتاکسیاس ) پسر ارتاواسد. رومیان پس از تصرف ارمنستان (در عصر اشک چهاردهم فرهاد چه...
-
اردوان
لغتنامه دهخدا
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) سوم . اشک هیجدهم . چون اشک هفدهم وُنُن اول بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد، بعلت آنکه وی به اخلاق رومی عادت کرده بعض عادات پارتی را نمی پسندید و جمعی از یونانیان را مقرب خویش کرد. بزرگان پارت از او روی گردانیدند و اردوان را که س...
-
ارمنستان
لغتنامه دهخدا
ارمنستان . [ اَ م َ ن ِ ] (اِخ ) ارمن . ارمنیه . ارمینیه . (دمشقی ). ناحیه ای در آسیای غربی که از جانب شمال به گرجستان و از مشرق به بحر خزر و از جنوب به درّه ٔ علیای دجله و از مغرب به درّه ٔ فرات غربی یا قره سو محدود است . این ناحیت اکنون در تصرف سه ...
-
کاپادوکیه
لغتنامه دهخدا
کاپادوکیه . [ دُ ی ِ ] (اِخ ) قبادوقیه . قبادوقیا. کاپادس . کاپادوس . کاپادوکیه . کاپادوکیه یونانی شده ٔ «کَت پ َ توک َ» پارسی قدیم است و داریوش اول در کتیبه های بیستون و نقش رستم و تخت جمشید این مملکت را چنین نامیده . کاپادوکیه در قسمت شرقی آسیای صغ...