کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اربطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اربطة
لغتنامه دهخدا
اربطة. [ اَ ب ِ طَ ] (ع اِ) ج ِ رباط. رجوع به رباط شود.
-
جستوجو در متن
-
مدارس
لغتنامه دهخدا
مدارس . [ م َ رِ ] (ع اِ) جاهای درس گفتن . (غیاث اللغات ). ج ِ مدرسه . رجوع به مدرسه شود : و اضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس ... صرف کرده است . (المعجم ).
-
شاطی ٔ عثمان
لغتنامه دهخدا
شاطی ٔ عثمان . [ ءُ ع ُ ] (اِخ ) یا شاطی ٔالوادی یا شاطی ءالنهر و مراد از آنها شاطی ٔ (ساحل ) دجله است و آن سرزمینی است در بصره که عثمان بن عفان به عوض خانه ای که در مدینه از عثمان بن ابی العاصی الثقفی گرفته و به جامع مدینه اضافه کرده بود، به وی بخشی...
-
مصانع
لغتنامه دهخدا
مصانع. [ م َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ مصنع و مَصْنَعة. (از منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ). جاها که آب باران در آن جمع شود. غدیرها و آبگیرهای طبیعی : سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات ِتو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی ؟ سعدی .|| آبگیرها و آبدانهای ساخ...
-
معابد
لغتنامه دهخدا
معابد. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مَعبَد. (ناظم الاطباء). ج ِ معبد، به معنی عبادتخانه های کفار. (غیاث ) (آنندراج ). عبادتگاهها. پرستشگاهها : و دیگر نواحی از آن دیار بستد و معابد و بیع و کنشتهای ایشان خراب کرد و بجای آن مساجد بنیاد نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یم...
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [ رِ ] (ع اِ) کاروانسرا. (ولف )(فرهنگ رازی ص 60). کاروانسرای سرمنزلهای راه . (فرهنگ نظام ). جایی که در کنار راه جهت استراحت و سکنی و منزلگاه قافله و کاروان سازند و مشتمل بر اطاقهای چند و طویله و جز آن باشد. (ناظم الاطباء). مهمانسرای . (منتهی ال...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدالکاشی ملقب به معین الدین . خوندمیر در دستورالوزراءآرد (ص 194) که او بزیور انواع فضایل نفسانی و اصناف کمالات انسانی محلی و آراسته بود و از افعال ردیه واوصاف دنیه مانند عجب و نخوت و کبر و خست محلی و پیراسته ، خال او ن...
-
صفاق
لغتنامه دهخدا
صفاق . [ ص ِ ] (ع اِ) پوست تنک زیر پوست که بر وی موی روید یا پوستی که روده ها را گرفته یا همه ٔ پوست شکم . (منتهی الارب ).پوستی که بر گرد روده ها و احشا باشد و این یک پرده است از سه پرده ٔ شکم . (غیاث اللغات ). پوست اندرون شکم . (مهذب الاسماء). پوست ...