کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارباح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارباح
لغتنامه دهخدا
ارباح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ربح . (دهار). سودها. ربحها. رجوع به ربح شود.- ارباح مکاسب ؛ سودهای کسب .
-
ارباح
لغتنامه دهخدا
ارباح . [ اِ ] (ع مص ) سود دادن بر متاع . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سودمند گردانیدن . (دهار). || ذبح کردن شتربچه برای مهمان . (ازمنتهی الارب ). نحر کردن «رُبَح » برای مهمانان . (از اقرب الموارد). || دوشیدن ماده شتر بامدادان و در نیم روز. (...
-
واژههای همآوا
-
اربعه
لغتنامه دهخدا
اربعه .[ اَ ب َ ع َ ] (اِخ ) (بلوک ...) نام چهار ناحیه بود: ده رم ، ده رود، هنگام ، رودبال . در جانب جنوبی شیراز بمسافت بیست وشش فرسنگ است . درازی این بلوک از دشت دال تا امام زاده شهید یازده فرسخ ، پهنای آن از پنج شیر تا احمدآباد چهار فرسخ است ، محدو...
-
جستوجو در متن
-
ربح
لغتنامه دهخدا
ربح . [ رَ ب َ ] (ع اِ) سود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، ارباح . (المنجد) (ناظم الاطباء). ج ، ارباح ، رِباح . (منتهی الارب ). سود. منفعت . (ناظم الاطباء). اسم است برای سودی که بدست آید. (از اقرب الموارد). || اسبان و شتران که از ش...
-
مربح
لغتنامه دهخدا
مربح . [ م ُ ب ِ ] (ع مص ) سودمند. نفعبخش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نعت فاعلی است از ارباح : ندامت سود نداشت و پشیمانی مربح نبود. (سندبادنامه ص 86). و آنگه ندامت و تأسف مربح و منجح نباشد. (سندبادنامه ص 79).ندامت و تلهف بر فوت ایام تحصیل مربح نیست...
-
خمس
لغتنامه دهخدا
خمس . [ خ ُ ] (ع اِ) پنج یک . (ناظم الاطباء). یک پنجم . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، اَخماس . || (اصطلاح فقه ) بدان که در هفت چیز به مذهب حضرت صادق (ع ) خمس واجب است : اول : غنائم دارالحرب و اگرچه اندک باشد. دوم : معادن و یاقوت و زبرجد و سرمه و قیر و نف...
-
غنیمت
لغتنامه دهخدا
غنیمت . [ غ َ م َ ] (ع اِ) اموالی که مسلمانان در جهادبا کفار حربی به دست آورند. مال و خواسته که از دشمن گرفته شود. غنیمة. رجوع به غنیمة شود : غنیمت بر او بخش کو جنگ جست بمردی دل از جان شیرین بشست . فردوسی .غنیمت همه بهر لشکر نهادنیامدش از آکندن گنج ی...