کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارامی
لغتنامه دهخدا
ارامی . [ اَ ] (ص نسبی ، اِ) آرامی . منسوب به ارام . مردم ارام . || دسته ٔ زبانهائی که در ارام بدان تکلم میکردندو آن از شعب السنه ٔ سامیه است و به دو لهجه تقسیم میشود: کلدانی (لهجه ٔ شرقی ) و سریانی (لهجه ٔ غربی ).
-
واژههای مشابه
-
آرامی
لغتنامه دهخدا
آرامی . (حامص ) آرام . سکون . سکنه . قرار. راحت . استراحت . آسایش . سکونت . || آهستگی . رفق . تأنی . مدارات . || هَون . (صراح ).
-
آرامی
لغتنامه دهخدا
آرامی . (ص نسبی ) منسوب به آرام ، فرزند پنجم سام .- زبان آرامی ؛ لهجه ای از زبان سامیان بدوی مشرق فرات .- قوم آرامی ؛ آرامیان .
-
زبان آرامی
لغتنامه دهخدا
زبان آرامی . [ زَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لهجه ای از زبان سامیان بدوی مشرق فرات . رجوع به «آرامی » شود.
-
خط آرامی
لغتنامه دهخدا
خط آرامی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که آرامیها از عبری گرفته و به اشکال مختلف درآورده اند. (ایران باستان ص 16).
-
واژههای همآوا
-
عرامی
لغتنامه دهخدا
عرامی .[ ع َ می ی ] (اِخ ) لقب رجالی عبدالصمد بشیر و کثیربن احمد و چندتن دیگر است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 75).
-
آرامی
لغتنامه دهخدا
آرامی . (حامص ) آرام . سکون . سکنه . قرار. راحت . استراحت . آسایش . سکونت . || آهستگی . رفق . تأنی . مدارات . || هَون . (صراح ).
-
آرامی
لغتنامه دهخدا
آرامی . (ص نسبی ) منسوب به آرام ، فرزند پنجم سام .- زبان آرامی ؛ لهجه ای از زبان سامیان بدوی مشرق فرات .- قوم آرامی ؛ آرامیان .
-
جستوجو در متن
-
زعج
لغتنامه دهخدا
زعج . [ زَ ع َ ] (ع اِمص ) بی آرامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قلق . (اقرب الموارد). بی آرامی . اضطراب . آشفتگی . (ناظم الاطباء).
-
تخسی
لغتنامه دهخدا
تخسی . [ ت ُ] (حامص ) در تداول ، سخت بی آرامی طفل . شیطنت کودک .
-
ساوزیدن
لغتنامه دهخدا
ساوزیدن . [ وَ دَ ] (مص ) مالیدن و سائیدن با ملایمت و نرمی و آرامی . (ناظم الاطباء).
-
لغم
لغتنامه دهخدا
لغم . [ ل َ غ َ ] (ع اِمص ) سخت تفتگی و بی آرامی . (منتهی الارب ).