کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اراذل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اراذل
لغتنامه دهخدا
اراذل . [ اَ ذِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَرذَل . ناکسان . (غیاث اللغات ). زبونان . غوغا. سَفَله . فرومایگان : خصم اماثل ، فرومایگان و اراذل باشند. (کلیله و دمنه ).- اراذل ناس ؛ مردم پست . هَمَج .
-
جستوجو در متن
-
اجامر
لغتنامه دهخدا
اجامر. [ اَ م ِ ] (از ع ، اِ) اَجامِره . جمعی است بی مفرد بمعنی بوش . اراذل و اوباش .
-
خسل
لغتنامه دهخدا
خسل . [ خ ُس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) اراذل . فرومایگان . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
رذول
لغتنامه دهخدا
رذول . [ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَذْل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (متن اللغة). رجوع به رذل و ارذال و اراذل شود.
-
رجاله بازی
لغتنامه دهخدا
رجاله بازی . [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) پستی و بی شخصیتی نشان دادن . هوچیگری و آشوب طلبی نمودن . اعمال اراذل و اوباش را مرتکب شدن . و رجوع به رجاله شود.
-
حفالة
لغتنامه دهخدا
حفالة.[ ح ُ ل َ ] (ع اِ) سبوسه ٔ هر چیزی و فرومایه ٔ آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رذل از هر چیزی . اراذل مردم . (اقرب الموارد). || خرده ٔ کاه . (مهذب الاسماء). || آنچه رقیق باشد از دردی روغن و سرشیر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
لفتره
لغتنامه دهخدا
لفتره . [ ل َ ت َ رَ / رِ ] (ص ) مردم سفله و فرومایه و کمینه و اراذل را گویند. (برهان ) : جام زر بر دست نرگس می نهی لفتره را میر مجلس میکنی .عطار.
-
همج
لغتنامه دهخدا
همج . [ هََ م َ ] (ع اِ) ج ِ همجة. (منتهی الارب ). مگس کوچکی که بر روی خر نشیند و نیز بر چشم خر. (اقرب الموارد). خرمگس ، که نیز بر گوسپند نشیند. (یادداشت مؤلف ). || (ص ) احمق : همج الرعاع ؛ مردم احمق . (اقرب الموارد). اراذل . بی سروپاها. (یادداشت مو...
-
انذال
لغتنامه دهخدا
انذال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَذل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ نذیل . (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). کسان فرومایه و ناکس و حقیر و خوار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) : او یکی بود از جمله ٔ اراذل و انذال . (ترجمه ٔ تاریخ یمی...
-
حثاله
لغتنامه دهخدا
حثاله . [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) سبوس . حسالة . || دانه ٔ تلخ و جز آن که با گندم آمیزد. دنقه . || پوست جو و برنج و خرمای کوفته و مانند آن . || کنجاره و هر چیز بی خیر و بلایه از هر چیزی . ردی از هر چیز. || اراذل و اشرار از مردم و منه الحدیث : قال لعبداﷲبن ع...
-
سخافت
لغتنامه دهخدا
سخافت . [ س َ ف َ ] (از ع ، اِمص ) سبکی عقل و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).خرد و سست رأی شدن . (المصادر زوزنی ). سبکی عقل . خفت عقل . رقت عقل . (یادداشت مؤلف ) : به رکاکت عقل و سخافت خرد منسوب گردیم . (سندبادنامه ص 79). رؤس و وجوه ایشان بر سف...
-
تحوت
لغتنامه دهخدا
تحوت . [ ت ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تحت . فرومایگان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اراذل سفله . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). مقابل اعالی و اشراف . (قطر المحیط). و منه : لاتقوم الساعة حتی تظهر التحوت و تهلک الوعول ؛ ای الاشراف . قال ابن الاثیر: جعل التحوت...
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [ دَب ْ ب َ ] (اِخ ) دسته ای از اراذل که در زمان قاجاریه ابتدا در تبریز و بعد در جاهای دیگر پیدا شدند و برحسب قراردادی با یکدیگر مزاحهای ننگین میکردند. مستهزئین تبریز. گروهی از مردم که بیکدیگر دشنام دادندی و چکگی و لودگی از حد گذراندندی در اواخ...
-
رجالة
لغتنامه دهخدا
رجالة. [ رَج ْ جا ل َ ] (ع ص ) ج ِ راجل . (المنجد) (آنندراج ) (ترجمان ترتیب عادل ص 50). || ج ِ راجل . پیادگان . (فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). پیادگان . (دهار). پیادگان . مقابل خیالة (سواران ). (از یادداشت مرحوم دهخدا). || ج ِ رَجُل . || ج ِ ...