کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذین
لغتنامه دهخدا
اذین . [ اَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب از جمله نام جدّ پدر محمدبن احمدبن جعفر.
-
اذین
لغتنامه دهخدا
اذین . [ اَ ] (ع اِ) گوش . || (مص ، اِ مص ) دانست . (منتهی الارب ). || دستوری . اجازت و دستوری دادن . || آگاهی . || (اِ) اذان . بانگ نماز. (مهذب الاسماء). || (ص ) مؤذن . اذان گوینده . || ضامِن و قبول کننده ٔ کاری بر خود. || جائی که بانگ نماز از هرجه...
-
واژههای مشابه
-
آذین
لغتنامه دهخدا
آذین . (اِ) زیب . زیور. زینت . آرایش . آیین : گر همی آرزو آیدْت عروسی ّ نودین عروست بس و دل خانه و علم آذین . ناصرخسرو.ای خوانده کُتْب و زو شده روشن دل بسته ز علم و حکمت و پند آذین . ناصرخسرو.تا ز مشک خم گرفته در گلش آذین بودخم گرفتن قامت عشاق را آیی...
-
گل آذین
لغتنامه دهخدا
گل آذین . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) وضع قرار گرفتن گلها به روی ساقه و یا شاخه ها گل آذین نامیده میشود. گل آذین شامل دو دسته است : اول - گل آذین منفرد، هرگاه دم گل بدون انشعاب باشد و انتهای آن به یک گل منتهی گردد در این صورت گل آذین منفرد نامیده میشود، مانند...
-
آذین بستن
لغتنامه دهخدا
آذین بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) به آذین کردن : نوروز جهان چون بت نوآیین از لاله همه کوه بسته آذین . کسائی مروزی .ببستند [ رومیان ] آذین ببیراه و راه برآواز شیروی پرویزشاه برآمد هم آواز رامشگران همه شهر روم از کران تا کران . فردوسی .ببستند آذین بشه...
-
آذین زدن
لغتنامه دهخدا
آذین زدن . [ زَ دَ] (مص مرکب ) آذین بستن : و بتمامت ممالک آذینها بزنند. (تاریخ طبرستان ). فرمود تا بخروارها زرو جواهر و جامه ها با مهد و عماری پیش مهر فیروز فرستند و بجمله ٔ ممالک آذینها زنند. (تاریخ طبرستان ).
-
آذین نهادن
لغتنامه دهخدا
آذین نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) آذین بستن : بفرمود [ افراسیاب ] کز نامداران هزاربخوانند و از بزم سازند کارسراسر همه دشت آذین نهندبسغد اندر آرایش چین نهند.فردوسی .
-
آذین بند
لغتنامه دهخدا
آذین بند. [ ذیم ْ ب َ ] (نف مرکب ) شهرآرای .
-
ابن اذین
لغتنامه دهخدا
ابن اذین . [ اِ ن ُ اَ ] (اِخ ) ندیم ابونواس . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
عزین
لغتنامه دهخدا
عزین . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِزة در حال نصب و جر. گروه مجتمع از مردم . عِزون . رجوع به عِزَة و عزون شود : عن الیمین و عن الشمال عزین (قرآن 37/70)؛ از راست و از چپ متفرقند.
-
عضین
لغتنامه دهخدا
عضین . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِضة در حال نصب وجر. عضون . پاره ها. (ترجمان القرآن جرجانی ). پاره پاره . و یا سحر و کهانت : الذین جعلوا القرآن عضین . (قرآن 91/15)؛ آنانکه ساختند قرآن را پاره پاره یعنی بخش کردند قرآن را به چندین وصف باز نمودند ازسحر و شعر ...
-
آذین
لغتنامه دهخدا
آذین . (اِ) زیب . زیور. زینت . آرایش . آیین : گر همی آرزو آیدْت عروسی ّ نودین عروست بس و دل خانه و علم آذین . ناصرخسرو.ای خوانده کُتْب و زو شده روشن دل بسته ز علم و حکمت و پند آذین . ناصرخسرو.تا ز مشک خم گرفته در گلش آذین بودخم گرفتن قامت عشاق را آیی...
-
آزین
لغتنامه دهخدا
آزین . (اِخ ) آذین . پسر هرمزان ، نام یکی از امراءایران که پس از فتح مداین به دست سعد وقاص سپاهی گرد کرد و با عرب رزم داد و در سال 16 هجری کشته شد.