کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذیت
لغتنامه دهخدا
اذیت . [ اَ ذی ی َ ] (ع مص ، اِمص ) آزار. (غیاث اللغات ). ستوهی . (دستوراللغة). رنج . (غیاث اللغات ). کربت . کرب . زحمت . کدّ. تعب . عنا. محنت . شکنجه . عذاب . رنجه شدن .- اذیت کردن ، و اذیت دادن ؛ آزار کردن . آزردن . تصدیع دادن . عذاب دادن . معذب د...
-
واژههای همآوا
-
عزیة
لغتنامه دهخدا
عزیة. [ ] (اِخ ) دختر محمدبن عبدالملک بن یوسف مقدسی . از زنان محدث بود و در نقل احادیث نام او آمده است . (از اعلام النساء از مخطوطات دار الکتب الظاهریة).
-
عزیة
لغتنامه دهخدا
عزیة. [ ع ِزْ ی َ ] (ع اِمص ) انتساب . (اقرب الموارد). نسبت و دعوی نسبت . (ناظم الاطباء). عِزوة. رجوع به عزوة شود.
-
عذیة
لغتنامه دهخدا
عذیة. [ ع َ ی َ ] (ع ص ) زمین خوش خاک . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). زمین دور ازآب و از شوری و ناگواری . (آنندراج ). عذاة. || (اِ) خاشاک . (منتهی الارب ). رجوع به عذاة شود.
-
اذیة
لغتنامه دهخدا
اذیة. [ اَ ذی ی َ ] (ع مص ، اِمص ) رجوع به اذیت شود.
-
جستوجو در متن
-
اسغام
لغتنامه دهخدا
اسغام . [ اِ ] (ع مص ) بسیار اذیت رسانیدن به دل . بسیار اذیت رسانیدن دل کسی را. || اُسغم الغلام ُ (مجهولاً)؛ ای سُغم َ؛ فربه و بنازپرورده گردید. (از منتهی الارب ).
-
تشییص
لغتنامه دهخدا
تشییص . [ ت َش ْ ] (ع مص ) رنج و اذیت دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکنجه دادن قوم با رنج و اذیت . (از اقرب الموارد).
-
غریب کش
لغتنامه دهخدا
غریب کش . [ غ َ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه غریبان و بینوایان را آزار و اذیت کند.
-
هنیزة
لغتنامه دهخدا
هنیزة. [ هََ زَ ](ع اِ) اذیت و رنج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
اذیة
لغتنامه دهخدا
اذیة. [ اَ ذی ی َ ] (ع مص ، اِمص ) رجوع به اذیت شود.
-
عاشق آزار
لغتنامه دهخدا
عاشق آزار. [ ش ِ ] (نف مرکب ) معشوقی که به عاشق خود اذیت و آزار رساند. (ناظم الاطباء).
-
آزار دادن
لغتنامه دهخدا
آزار دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رنج و درد و الم دادن . آزردن . اذیت کردن . ایذاء. آزار کردن . رنجانیدن .
-
رنجاننده
لغتنامه دهخدا
رنجاننده . [ رَ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) آزاردهنده . اذیت رساننده . موذی . رجوع به رنجانیدن شود.