کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذیال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذیال
لغتنامه دهخدا
اذیال . [ اَذْ ] (ع اِ) ج ِ ذَیل . دامنها. (غیاث اللغات ). || اذیال ناس ؛ طبقه ٔ پست از مردم . اذناب ناس . سپس روندگان . پس ماندگان . سپس ماندگان . اواخر قوم . مقابل نواصی .
-
واژههای همآوا
-
اضیال
لغتنامه دهخدا
اضیال . [ اِض ْ ] (ع مص ) رویانیدن درخت ضال را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اِضالة. رجوع به اضالة شود.
-
جستوجو در متن
-
سجوف
لغتنامه دهخدا
سجوف . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سجف ، بمعنی پرده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) : و مزوران را رای از تزویر جز گریز بهنگام و استمساک به اذیال شام و تواری در سجوف ظلام ... (جهانگشای جوینی ). رجوع به سجف شود.
-
جیوب
لغتنامه دهخدا
جیوب . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِجَیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : جیوب لباسات همچون مشارق چو اذیال کآمد بپوشش مغارب . نظام قاری .رجوع به جیب شود.
-
متعثر
لغتنامه دهخدا
متعثر. [ م ُ ت َ ع َث ْ ث ِ ] (ع ص ) زبان که در سخن شکوخد و شکوخیده زبان . (آنندراج ). زبان گرفته و با لکنت زبان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لغزنده و لغزش یابنده : به دست بوس رسیده از بار وقار حضرت متأثر و در اذیال دهشت متع...
-
پرسه
لغتنامه دهخدا
پرسه . [ پ َ س َ / س ِ ] (اِ) مخفف پارسه است که گدائی باشد. (برهان ). رفتن گدایان :هوای پرسه ٔ بازار همتت داردسحاب از آن به کف خود همی کشد اذیال . قاضی نور اصفهانی . || زن خدمتکار و کنیز. (رشیدی ). و ظاهراً این صورت مصحف پرسته است .- پرسه زدن ؛ گردش...
-
متصوفه
لغتنامه دهخدا
متصوفه . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ف َ ] (ع ص ، اِ) گروه صوفی . (ناظم الاطباء). گروه متصوفیان . کسانی که خود را صوفی نمایند. متظاهر به تصوف و صوفی نما. طالبان حق دوطایفه اند: متصوفه و ملامیه . متصوفه جماعتی اند که از بعضی صفات نفوس خلاصی یافته اند و به بعضی...
-
متوفر
لغتنامه دهخدا
متوفر. [ م ُ ت َ وَف ْ ف ِ ] (ع ص ) بسیار وفراوان و متعدد و افزون . (ناظم الاطباء). || تمام دریافته . به تمام حق رسیده : و او را دقایق علم و حکمت تعلیم کند و به عدل و فضل محتظی و متوفر گرداند. (سندبادنامه ص 44). سندباد در علوم و فضایل متبحر است و از ...
-
ذیل
لغتنامه دهخدا
ذیل . [ ذَ ] (ع اِ) دامان . دامان جامه . دامن . دامن هر چیزی . || دامنه : و آن بیابان سر بسر در ذیل کوه بر خلایق گشته موسی با شکوه . مولوی . || آخر هر چیزی . || سپس هر چیزی . || ذیل ریح ؛ آنچه زمین را روبد از باد و نشانهائی که در ریگ از وزش باد همچون...
-
کرسی
لغتنامه دهخدا
کرسی . [ ک ُ ] (ع اِ) تخت کوچک . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(یادداشت مؤلف ). || تخت . عرش . سریر. اورنگ . (ناظم الاطباء). گاه . (مهذب الاسماء) : همان روز گفتی که نرسی نبودورا تاج و دیهیم و کرسی نبود. فردوسی .یا کسی دیگر مر او را برکشیدآ...
-
جرار
لغتنامه دهخدا
جرار. [ ج َرْ را ] (ع ص ) بسوی خود کشنده . (غیاث اللغات ، از منتخب و کنز) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مبالغه ٔ جار. (از اقرب الموارد). کشنده ٔ بغایت . (از شرفنامه ٔ منیری ). کشنده . (یادداشت مؤلف ). و بهمین معنی است : «جرار اذیال ال...
-
لاغر
لغتنامه دهخدا
لاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون . سغل ، شنون . شاس . ضئیل . ضعیف . ضمد. ضاوی . عجفاء. غث ّ. غثیث . مدخول . غرا. غراة. مهزو...