کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذهاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذهاب
لغتنامه دهخدا
اذهاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ذَهَب . زرها. || زرده های تخم مرغ . || پیمانه های خاص اهل یَمن . ج ، اَذاهِب ، اذاهیب .
-
اذهاب
لغتنامه دهخدا
اذهاب . [ اِ ](ع مص ) بردن . (تاج المصادر بیهقی ). ببردن . بُردن کسی را. || دور گردانیدن او را. (منتهی الارب ). || بُبر کردن . (؟) (زوزنی ). || زراندود کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زراندود کردن از بیرون . (غیاث ). || روان کردن . (غیاث ).
-
جستوجو در متن
-
مذهبة
لغتنامه دهخدا
مذهبة. [ م ُ هَِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مذهب . رجوع به مُذهِب نعت فاعلی از اذهاب شود.
-
اذاهب
لغتنامه دهخدا
اذاهب . [ اَ هَِ ] (ع اِ) جج ِ ذهب . ج ِ اذهاب و ذَهاب . زرده های تخم مرغ . || پیمانه های مخصوص مردم یمن .
-
مذهب
لغتنامه دهخدا
مذهب . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) برنده . دورگرداننده . (ناظم الاطباء). زائل کننده . نعت فاعلی است از اذهاب ، به معنی ازالة. رجوع به اذهاب شود. || زراندودکننده . (ناظم الاطباء). رجوع به مُذَهِّب شود. || (اِخ ) شیطانی که شخص را وادار به وسواس در وضو و زیاد ری...
-
ترئبة
لغتنامه دهخدا
ترئبة. [ ت َ ءِ ب َ ] (ع مص ) (از «رب ء») بردن و دور گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اذهاب . (اقرب الموارد) (المنجد).
-
حبسان
لغتنامه دهخدا
حبسان . [ ح ُ ] (اِخ ) آبی است در راه غربی حاج از کوفه . زنی از طائفه ٔ کنده ، در رثاء کسان خویش که بنوزمان در حبسان کشته بودند، گوید : سقی مستهل الغیث اجداث فتیةبحبسان َ و لینا نحورهم الدماصَلوا معمعان الحرب حتی تخرموامقاحیم اذهاب الکماة التقحماهوت ...
-
ذهب
لغتنامه دهخدا
ذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از آن بشمس کنایت کنند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ) : من برون آیم به برهانها ز مذهبهای بدپاکتر ز ...
-
بردن
لغتنامه دهخدا
بردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقابل آوردن . نقل کردن خواه برای خود یا دیگری و خواه با خود یا همراه و مصحوب دیگری و خواه بر پشت و خواه بر چی...