کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذن الفار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذن الفار
لغتنامه دهخدا
اذن الفار. [ اُ ذُ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آذان الفار. گوش موش .- اذن الفار بستانی . رجوع به آذان الفار شود.
-
واژههای مشابه
-
آذن
لغتنامه دهخدا
آذن . [ ذَ ] (ع ص ) مرد کلان گوش . بلّه گوش . حیوان بزرگ گوش و درازگوش .
-
آذن
لغتنامه دهخدا
آذن . [ ذِ ] (ع ص ) دربان .
-
اذن الارنب
لغتنامه دهخدا
اذن الارنب . [ اُ ذُ نُل ْ اَ ن َ ] (ع اِ مرکب ) خرگوشک . لصف . (منتهی الارب ). لصیقی . آذان الغزال . آذان الشاة. آذان الأرنب . رجوع به آذان الارنب شود.
-
اذن الحمار
لغتنامه دهخدا
اذن الحمار. [ اُ ذُ نُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است . (منتهی الارب ). گیاهی است بیخ آن چون گزری بزرگ و شیرین و آن را خورند. گیاهی با برگی به پهنای وجبی و ریشه ٔ آن چون گزری کلان مأکول و شیرین . (قاموس ). آذان الحمار.
-
اذن الدب
لغتنامه دهخدا
اذن الدب . [اُ ذُ نُدْ دُب ب ] (ع اِ مرکب ) دم کرده و جوشانده ٔ مشتی از آن بهترین مدر بول است و شوینده ٔ گرده ها و خوردن جوشانده و دم کرده ٔ آن برای رفع بادها که بر روی و پشت پای و شکم و جز آن پدید آید نهایت سودمند بود. و ابن البیطار آنرا مرادف فلومو...
-
اذن الدلو
لغتنامه دهخدا
اذن الدلو. [ اُ ذُ نُدْ دَل ْوْ ] (ع اِ مرکب ) گوشه ٔ دلو. (مهذب الاسماء). دسته ٔ دلو.
-
اذن الشاة
لغتنامه دهخدا
اذن الشاة.[ اُ ذُ نُش ْ شا ] (ع اِ مرکب ) آذان الارنب . آذان الشاة. رجوع به اذن الارنب و آذان الارنب و آذان الشاة شود.
-
اذن القاضی
لغتنامه دهخدا
اذن القاضی . [ اُ ذُ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اذن القسیس . و بعضی گفته اند که آن نوعی از همیشک جوان باشد. رجوع به آذان القاضی و آذان القسیس شود.
-
اذن القسیس
لغتنامه دهخدا
اذن القسیس . [ اُ ذُ نُل ْ ق ِس ْ سی ] (ع اِ مرکب )اذن القاضی . رجوع به آذان القسیس و آذان القاضی شود.
-
اصل اذن
لغتنامه دهخدا
اصل اذن . [ اَ ل ِ اُ ذُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الاذن شود.
-
ام اذن
لغتنامه دهخدا
ام اذن . [ اُم ْ م ُ اُ ذُ ] (اِخ ) محلی است در سماوه که از آنجا سنگ آسیا می آورند. (از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ).
-
غدد خلف اذن
لغتنامه دهخدا
غدد خلف اذن . [ غ ُ دَ دِ خ َ ف ِ اُ ذُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غدد بناگوشی . رجوع به غدد بناگوشی شود.