کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اذن الدلو
لغتنامه دهخدا
اذن الدلو. [ اُ ذُ نُدْ دَل ْوْ ] (ع اِ مرکب ) گوشه ٔ دلو. (مهذب الاسماء). دسته ٔ دلو.
-
اذن الشاة
لغتنامه دهخدا
اذن الشاة.[ اُ ذُ نُش ْ شا ] (ع اِ مرکب ) آذان الارنب . آذان الشاة. رجوع به اذن الارنب و آذان الارنب و آذان الشاة شود.
-
اذن الفار
لغتنامه دهخدا
اذن الفار. [ اُ ذُ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آذان الفار. گوش موش .- اذن الفار بستانی . رجوع به آذان الفار شود.
-
اذن القاضی
لغتنامه دهخدا
اذن القاضی . [ اُ ذُ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اذن القسیس . و بعضی گفته اند که آن نوعی از همیشک جوان باشد. رجوع به آذان القاضی و آذان القسیس شود.
-
اذن القسیس
لغتنامه دهخدا
اذن القسیس . [ اُ ذُ نُل ْ ق ِس ْ سی ] (ع اِ مرکب )اذن القاضی . رجوع به آذان القسیس و آذان القاضی شود.
-
اصل اذن
لغتنامه دهخدا
اصل اذن . [ اَ ل ِ اُ ذُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الاذن شود.
-
ام اذن
لغتنامه دهخدا
ام اذن . [ اُم ْ م ُ اُ ذُ ] (اِخ ) محلی است در سماوه که از آنجا سنگ آسیا می آورند. (از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ).
-
غدد خلف اذن
لغتنامه دهخدا
غدد خلف اذن . [ غ ُ دَ دِ خ َ ف ِ اُ ذُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غدد بناگوشی . رجوع به غدد بناگوشی شود.
-
واژههای همآوا
-
آذن
لغتنامه دهخدا
آذن . [ ذَ ] (ع ص ) مرد کلان گوش . بلّه گوش . حیوان بزرگ گوش و درازگوش .
-
آذن
لغتنامه دهخدا
آذن . [ ذِ ] (ع ص ) دربان .
-
اظن
لغتنامه دهخدا
اظن . [ اَ ظَن ن ] (ع ن تف ) سزاوارتر کسی که درباره ٔ امری به وی گمان برند. گویند: نظرت الی اظنهم ان یفعل ذلک ؛ ای الی اخلقهم ان اظن به ذلک . (از تاج العروس ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
ازن
لغتنامه دهخدا
ازن . [ اَ ] (اِخ ) قلعه ای در جبال همدان . (معجم البلدان ). و مؤلف مرآت البلدان گوید: گویا ((ازنا)) و ((ازناوه )) هم بنویسند.
-
ازن
لغتنامه دهخدا
ازن . [ اِ زُ ] (اِخ ) پدر ژازُن که بسحر مِدِه ٔ جادوگر، جوانی از سر گرفت .
-
جستوجو در متن
-
آذان
لغتنامه دهخدا
آذان . (ع اِ) ج ِ اُذُن .