کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذله
لغتنامه دهخدا
اذله . [ اَ ذِل ْ ل َ ] (ع ص ،اِ) ج ِ ذلول . نرم شوندگان . || نرم دلان . || ج ِ ذلیل . خوارشدگان . خواران . ذلیل شدگان .
-
واژههای همآوا
-
ازله
لغتنامه دهخدا
ازله . [ ] (اِ) (اصطلاح حفاران )صد ذراع مُکَسَّره ، و مثال آن ده ذراع طول در دو ذراع عرض در پنج ذراع عمق است که صد ذراع مُکسره شود.
-
جستوجو در متن
-
ذلال
لغتنامه دهخدا
ذلال . [ ذِ ] (ع اِ) ج ِ ذلیل . چنانکه اذلة. و اذلاّء.
-
ذلول
لغتنامه دهخدا
ذلول . [ ذَ ] (ع ص ) رام . (مهذب الاسماء)(دهار). منقاد. نرم . مطیع. مُذلَّلَة در عمل . کارکشته . کارشکسته . (ابوالفتوح رازی ). آسان . آهسته . آرام . فرهخته . (مهذب الاسماء). مقابل صعب . سرکش . تور: القران ذلول ذو وجوه فاحملوه علی احسن الوجوه . || سحا...
-
صاغر
لغتنامه دهخدا
صاغر. [ غ ِ ] (ع ص ) مرد خوار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، صاغرون ، صاغرین ، صَغَرة : حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون . (قرآن 29/9). و لنخرجنهم منها اذلة و هم صاغرون .(قرآن 37/27). فغلبوا هنالک و انقلبوا صاغرین . (قرآن 119/7). فاخرج انک من ...
-
نرم دل
لغتنامه دهخدا
نرم دل . [ ن َ دِ ] (ص مرکب ) رحم دل . مقابل سخت دل . (فرهنگ نظام ). مقابل سنگدل . (آنندراج ). رقیق القلب . ملایم . (ناظم الاطباء). سلیم . (دهار) (ناظم الاطباء). اذلة. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : و سقلاب مردی نرم دل بود. (مجمل التواریخ ).از نرم دلان م...
-
لائم
لغتنامه دهخدا
لائم . [ ءِ ] (ع ص ) ملامت کننده . نکوهنده . ملامتگر. ج ، لوّام ، لوّم ، لیّم . (منتهی الارب ) : یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی اﷲ بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل اﷲ و لایخافون لومة لائم ...
-
ذلیل
لغتنامه دهخدا
ذلیل . [ ذَ ] (ع ص ) خوار. (دهار). مهین . زبون . حقیر.داخِر . مقابل عزیز، ارجمند، باارج . ج ، اَذِلَّة، ذِلال ، اَذِلاّء : بی دل شود عزیز، که گردد ذلیل و خوار. فرخی .آلتونتاشیان همه ذلیل شدند و برافتادند. (تاریخ بیهقی ص 706).خوکی زدر درآمد در پوست می...
-
احتراس
لغتنامه دهخدا
احتراس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خود راپاس داشتن . (منتهی الارب ). خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). تحرّس . (زوزنی ). احتفاظ. خویشتن داری : بشرایط تحفّظ و تیقّظ قیام ننمود و ازدقایق احتراز و احتراس غافل شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ||...
-
بدر
لغتنامه دهخدا
بدر. [ ب َ ] (اِخ ) غزوه ٔ معروف رسول اکرم با کفار، و اصلاً نام چاهی است میان مکه و مدینه . در جنوب غربی مدینه ، در فاصله ٔ 28 فرسنگی آن و در پایین وادی الصفراء و گویند منسوب به بدربن یخلدبن نضربن کنانه است . در همین محل است که نخستین جنگ میان مسلمان...
-
بساسیری
لغتنامه دهخدا
بساسیری . [ ب َ ] (اِخ ) ارسلان . نام یکی از امرای عباسی حاکم و از مردم بسا یا فسای فارس . مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال القائم بامراﷲ آرد: در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پادشاهی از دست دیلمیان و غزنویان بیرون بردند و تا رسید...
-
طغرل بیک
لغتنامه دهخدا
طغرل بیک . [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ ) (طغرل اول ) محمدبن میکائیل بن سلجوق بن دقاق ، ملقب به رکن الدین و الدوله ، المکنی به ابوطالب (429 تا 455 هَ . ق .). درراحةالصدور آورده که : در شهور سنه ٔ اربع و عشرین و اربعمائة سلطنت آغاز کرد و سیر حمیده ٔ ملوک پ...