کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذلال
لغتنامه دهخدا
اذلال . [ اِ ] (ع مص ) خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ). خوار شمردن . خوار گرفتن کسی را. || خوار داشتن . (منتهی الارب ). خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ) (مؤید الفضلاء). تذلیل . ذلیل کردن . اقماع . (تاج المصادر بیهقی ):5 ابوعلی را باکرام ...
-
اذلال
لغتنامه دهخدا
اذلال .[ اَ ] (ع اِ) ج ِ ذِل ّ. مجاری . مسالک . طُرق :5 اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). اموراﷲ جاریة اذلالها و علی اذلالها؛ ای مجاریها. (منتهی الارب ). || احوال . || عادات .- ا...
-
واژههای همآوا
-
اظلال
لغتنامه دهخدا
اظلال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ظِل ّ. (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ ظِل ّ. سایه ها. (فرهنگ نظام ). ظِلال . ظُلول . اَظِلَّة. ظُلَل . (متن اللغة). ج ِ ظل ، سایه . (آنندراج ). و رجوع به ظل و ظلال و ظلول و اظلة و ظلل شود. |...
-
اظلال
لغتنامه دهخدا
اظلال . [ اِ ] (ع مص ) اظلال روز؛ سایه دارشدن آن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). باسایه گردیدن روز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یقال : اظل یومنا؛ اذا صار ذاظل . (منتهی الارب ). سایه دار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || سایه ا...
-
اضلال
لغتنامه دهخدا
اضلال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) هو ضِل ﱡ (ضُل ﱡ)اَضلال و ضِل ﱡ (ضُل ﱡ) اَضلال ٌ؛ بلایی است و خیری در آن نیست . و هرگاه بصاد مهمل گفته شود تنها بکسر است . (از منتهی الارب ). هو ضِل ﱡ (ضُل ﱡ) اَضلال و ضِل ﱡ (ضُل ﱡ) اَضلال ٌ، به اضافه و نعت ؛ یعنی داهیه ای اس...
-
اضلال
لغتنامه دهخدا
اضلال . [ اِ ] (ع مص ) اضلال خدای تعالی کسی را؛ به بیراهه راندن وی را، یقال : اضله فضل ّ. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بیراه گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گمراه گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گمراهی . (ناظم الاطباء). گمراه کردن .(ترجم...
-
ازلال
لغتنامه دهخدا
ازلال . [ اِ ] (ع مص ) لغزانیدن . (منتهی الارب ). بلغزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). لخشانیدن . (مجمل اللغه ). || دادن چیزی از حق کسی را به او. (منتهی الارب ). چیزی از حق کسی به وی دادن . (تاج المصادر بیهقی ): ازل الیه شیئاً من حقه . (من...
-
جستوجو در متن
-
مذلل
لغتنامه دهخدا
مذلل . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) کسی که صاحب یاران خوار گردد. (آنندراج ). نعت فاعلی است از اذلال به معنی خوار کردن و خوار داشتن . رجوع به اذلال شود.
-
خوار پنداشتن
لغتنامه دهخدا
خوار پنداشتن . [ خوا / خا پ ِ ت َ ](مص مرکب ) تذلیل . اذلال . استذلال . (یادداشت مؤلف ).
-
اخلاق
لغتنامه دهخدا
اخلاق . [ اِ ] (ع مص ) کهنه شدن . کهن شدن . || کهنه کردن . (زوزنی ). || کهنه پوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جامه ٔ کهنه پوشانیدن . || نسو کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || اخلاق دیباجه ؛ اذلال .
-
خوار نمودن
لغتنامه دهخدا
خوار نمودن . [ خوا / خا ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خوار کردن . پست کردن . بی اعتبار کردن . ناچیز کردن . || ذلیل کردن . اذلال . اخزاء. استحقار. استصغار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ذل
لغتنامه دهخدا
ذل . [ ذِل ل ] (ع اِ) روش . طور. طریقه . مجری . عادت . ج ، اذلال : امور اﷲ جاریة اذلالها (یا) علی اذلالها؛ ای مجاریها. و جاء علی اذلاله ؛ به روش و طور خویش آمد. دعه علی اذلاله ؛ او را بر حال خود بمان . || (ص ) اذلال ناس ؛ مردم کم پایه . (منتهی الارب ...
-
مذل
لغتنامه دهخدا
مذل . [ م ُ ذِل ل ] (ع ص ) خواردارنده . (منتهی الارب ). خوارکننده . (مهذب الاسماء). نعت فاعلی از اِذْلال . ذلیل کننده . خواری دهنده . مقابل مُعِزّ : و آن قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل دشمنان ز او با مذلت دوستان با اعتزاز. منوچهری .|| (اِخ ) نام باری...