کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذرم
لغتنامه دهخدا
اذرم . [ اَ ذَ ] (اِخ ) رجوع به اذرمة و اذرمی شود.
-
اذرم
لغتنامه دهخدا
اذرم . [ اَ رَ ] (اِ) نمدزین . (اسدی چ پاول هورن ) (فرهنگ اسدی نخجوانی ). رجوع به آدرم و اَدرَم شود.
-
واژههای مشابه
-
آذرم
لغتنامه دهخدا
آذرم . [ ذَ ] (اِ) نمدزین . زینی که از میان دونیم باشد. رجوع به آدرم و ادرم شود.
-
آذرم
لغتنامه دهخدا
آذرم . [ ذَ ] (اِخ ) نام قریه ای از قرای اذنه .
-
واژههای همآوا
-
عظرم
لغتنامه دهخدا
عظرم . [ ع ِ رِ ] (ع اِ) سرگین شیر بیشه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عضرم
لغتنامه دهخدا
عضرم . [ ع ِ رِ ] (ع اِ) گیاهی است که در نان کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
آذرم
لغتنامه دهخدا
آذرم . [ ذَ ] (اِ) نمدزین . زینی که از میان دونیم باشد. رجوع به آدرم و ادرم شود.
-
آذرم
لغتنامه دهخدا
آذرم . [ ذَ ] (اِخ ) نام قریه ای از قرای اذنه .
-
آزرم
لغتنامه دهخدا
آزرم . [ زَ ] (اِ) شرم . حیا.ادب . نرمی . رفق . لطف و ملایمت در گفتار : چو پرسدْت پاسخ ورا نرم گوی سخنهای به آزرم و باشرم گوی . فردوسی .خردمند بی شرم خواند مراچو خاقان بی آزرم داند مرا. فردوسی .دل آرام دارید از چار چیزکز او خوبی و سودمندیست نیزیکی بی...
-
آزرم
لغتنامه دهخدا
آزرم . [ زَ ] (اِخ ) آزرمی . آزرمیدخت : یکی دختری داشت آزرم نام ز تاج بزرگان شد او شادکام همی بود بر تخت بر چار ماه به پنجم شکست اندرآمد بگاه .فردوسی .
-
ازرم
لغتنامه دهخدا
ازرم . [ اَ رَ ] (ع اِ) گربه . قِط. سِنّور. هِرّ.
-
ازرم
لغتنامه دهخدا
ازرم . [ اَ زَ ] (اِ) مخفف آزرم . شرم . حیا.