کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذاقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذاقة
لغتنامه دهخدا
اذاقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) اِذاقت . چشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤیدالفضلاء). چشاندن . || به امتحان دادن چیزی را. || مکافات امری کردن : اذاقه اﷲ وبال امره . همگنان را به احاقت مکر و اذاقت غدر خویش منکوب و منحوب گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 206...
-
واژههای همآوا
-
عزاقة
لغتنامه دهخدا
عزاقة. [ ع َزْ زا ق َ ] (ع اِ) سرین . (منتهی الارب ). اِست . (اقرب الموارد). || حلقه ٔ دبر. (منتهی الارب ).
-
ازاغة
لغتنامه دهخدا
ازاغة. [ اِ غ َ ] (ع مص ) میل دادن از راستی و حق . کنبانیدن از راه . (منتهی الارب ). اِماله ٔ از طریق . بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). از راه راست بگردانیدن . (مؤید الفضلاء). بچسپانیدن .
-
اضاقت
لغتنامه دهخدا
اضاقت . [ اِ ق َ ] (ع مص ) رجوع به اضاقة شود.
-
اضاقة
لغتنامه دهخدا
اضاقة. [ اِق َ ] (ع مص ) تنگ گردانیدن . || رفتن مال کسی و درویش شدن و نیازمند گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفتن مال کسی و فقیر شدن وی . (از اقرب الموارد). تنگدست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
-
جستوجو در متن
-
مذیق
لغتنامه دهخدا
مذیق . [ م ُ ] (ع ص ) چشاننده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از اذاقة، به معنی چشاندن . رجوع به اذاقة شود.
-
چشانیدن
لغتنامه دهخدا
چشانیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) چشیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). چشاندن . اذاقه . خوردنی یا نوشیدنی کسی را دادن تا طعم آنرا بچشد. چشاندن چیزی . اِلسام . تَلمیظ. (منتهی الارب ). رجوع به چشاندن شود. || خوراندن یا نوشاندن . خورانیدن یا نوشانیدن چیزی را ...
-
چشاندن
لغتنامه دهخدا
چشاندن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) چشانیدن . اذاقه . ذائقه ٔکسی را به طعم نوعی از خوردنی یا آشامیدنی آشنا ساختن . کسی را به چشیدن مزه ٔ چیزی واداشتن : جز حنظل و زهرت نچشاند چو بخواندت هر چند که تو روز و شبان نوش چشانیش . ناصرخسرو.مچشانش بتموز آب سقرمفشا...
-
غاریقون
لغتنامه دهخدا
غاریقون . (معرب ، اِ) یکی از اجزای مسهل است و آن دو قسم می باشد: نر و ماده . گویند ماده ٔ آن بهتر است و تریاق همه ٔ زهرهاست ؛ و در مؤیدالفضلا به این معنی با زای نقطه دار آمده است . (برهان قاطع). یعزی استخراجه الی افلاطون و هو رطوبات تتعفن فی باطن ما...
-
استعارة
لغتنامه دهخدا
استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی ا...