کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادّعا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ادعا کار
لغتنامه دهخدا
ادعا کار. [ اِدْ دِ ] (ص مرکب ) پرمدعا.
-
ادعا کردن
لغتنامه دهخدا
ادعا کردن . [ اِدْ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دعوی کردن . مدعی بودن . مزیتی برای خود قائل بودن . رجوع به ادعاء شود. || مطالبه کردن .
-
واژههای همآوا
-
عداء
لغتنامه دهخدا
عداء. [ ع َ ] (ع مص ) درگذشتن از حد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). || ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) دوری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || (اِ) کاری که بازگرداند ترا از چیزی . (از اقرب الموارد) (...
-
عداء
لغتنامه دهخدا
عداء. [ ع ِ ] (ع اِ) سنگی نازک که بدان چیزی را بپوشانند. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط). در محیط المحیط عِدو را بدین معنی نوشته و گوید جمع آن عِداء است و ذیل عِدی نویسد: سنگی است رقیق که بدان چیزی را پوشانند. || (مص ) خصومت کردن با کسی و دشمن او شدن ....
-
اداء
لغتنامه دهخدا
اداء. [ اَ ] (ع مص ) اَدا. گذاردن دین و حق وپیام و رسالت و زکوة را. کارسازی کردن . رسانیدن وام و غیره . پرداختن (وام ، امانت و جز آن را). پرداخت . ردّ. تأدیه . تسلیم . توختن . واپس دادن (فام را) : پس بجای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. (تاریخ بیه...
-
اداء
لغتنامه دهخدا
اداء. [ اِ ] (ع اِ) سربند خیک .
-
جستوجو در متن
-
دعاوة
لغتنامه دهخدا
دعاوة. [ دَ وَ / دِ وَ ] (ع اِمص ) اسم است ادعاء را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ادعا. (ناظم الاطباء). رجوع به ادعا و ادعاء شود.
-
دعوی کاری
لغتنامه دهخدا
دعوی کاری . [ دَع ْ ] (حامص مرکب ) ادعا. (از ناظم الاطباء).
-
دعوی داشتن
لغتنامه دهخدا
دعوی داشتن . [ دَع ْ ت َ ] (مص مرکب ) ادعا داشتن : چون تو دعوی ّ زور و زر داری دیده را کور و گوش کر داری . سنائی .- دعوی با کسی داشتن ؛ بر او ادعا داشتن : به خون خود قسمها میخورم شاهد اگر این است نمیدانم بروز حشر دعوی با چه کس دارم .تنها(از آنندراج ...
-
دو آمدن
لغتنامه دهخدا
دو آمدن . [ دُ م َ دَ ] (مص مرکب ) ادعا کردن . لاف زدن . فائق آمدن به لاف و گزاف . (یادداشت مؤلف ).
-
دوآمدن
لغتنامه دهخدا
دوآمدن . [ دُ م َ دَ ] (مص مرکب ) ادعا کردن . لاف زدن . فائق آمدن به لاف و گزاف . (یادداشت مؤلف ).
-
متنحل
لغتنامه دهخدا
متنحل . [ م ُ ت َ ن َح ْ ح ِ ] (ع ص ) به دروغ ادعا کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تنحل و انتحال شود.
-
متدعی
لغتنامه دهخدا
متدعی . [ م ُ ت َ دَع ْ عی ] (ع ص ) دعوی کننده . (آنندراج ). کسی که دعوی می نماید و ادعا می کند. (ناظم الاطباء).