کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادویه زنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ادویه دان
لغتنامه دهخدا
ادویه دان . [ اَدْ ی َ / ی ِ] (اِ مرکب ) ظرفی که ادویه ٔ مطبخ در آن جای دارد.
-
ادویه سا
لغتنامه دهخدا
ادویه سا.[ اَدْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) آلتی که در دواخانه ها وغیره داروها را بدان سایند. ادویه کوب . || (نف مرکب ) آن کس که داروها را سحق کند. ادویه کوب .
-
ادویه شناس
لغتنامه دهخدا
ادویه شناس . [ اَدْ ی َ/ ی ِ ش ِ ] (نف مرکب ) داروشناس . حشائشی . عشّاب . نباتی . حَشّاش . مَشّاء (؟).
-
ادویه شناسی
لغتنامه دهخدا
ادویه شناسی . [ اَدْ ی َ / ی ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) داروشناسی . عمل داروشناس .
-
ادویه کوب
لغتنامه دهخدا
ادویه کوب . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) ادویه سا.
-
ادویه کوبی
لغتنامه دهخدا
ادویه کوبی . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) عمل ادویه کوب .
-
آل و ادویه
لغتنامه دهخدا
آل و ادویه . [ ل ُ اَدْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادویه و جز آن . و از آن فلفل ، زردچوبه ،دارچین ، هیل ، میخک ، بیخ جوز و امثال آن مراد است .
-
جستوجو در متن
-
کلاوبطرة
لغتنامه دهخدا
کلاوبطرة. [ ] (اِخ ) این ترکیب به همین صورت (بی ضبط) در عیون الانباء آمده است . زنی طبیب بود. وی از اطباء عصر بین بقراط و جالینوس بود، و جالینوس معالجات و ادویه ٔ بسیار بخصوص در بیماریهای زنان از او فراگرفت . (از عیون الانباء ج 1 ص 35).
-
اقومالی
لغتنامه دهخدا
اقومالی . [ اَ ] (معرب ، اِ) ماءالعسل است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). و طریق ساختنش چنان باشد که دو جزو آب و یک جزو عسل را باهم آمیخته بجوشانند چندانکه ثلثی برود و ثلثانی بماند و منافع آن بسیار است . بجهت دانستن آبستی بخورد زنی بدهند اگر صد...
-
قابلة
لغتنامه دهخدا
قابلة. [ ب ِ ل َ ] (ع ص ) قابله . نعت فاعلی مؤنث از قبول . پذیرنده . || زن شایسته . رجوع به قابل شود. || ماما. پیشدار. (زمخشری ). مام ناف . (منتهی الارب ). ماماچه . زنی که بچه زایاند. واردن . واردین . (ناظم الاطباء) : همه را زاد به یکدفعه نه پیشی نه...
-
مصوص
لغتنامه دهخدا
مصوص . [ م َ ] (ع ص ، اِ) زنی که هنگام جماع شیفتگی کند بر مرد. (غیاث ) (ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || کُسی که بمکد تری بالای نره را. ج ، مصائص . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || طعامی که از گوشت پخته ٔدرسرکه انداخته سازند و یا مخ...
-
جاموس
لغتنامه دهخدا
جاموس . (معرب ، اِ) گاومیش . (منتهی الارب ). معرب گامیش که مخفف گاومیش است . در این دیار مردم این زمانه بجهت تفرقه ٔ نر و ماده ٔ نر را جاموس گویند به تعریب و ماده را گاومیش چنانکه اصل است . (آنندراج ). قسمی گاو. ج ، جوامیس . (منتهی الارب )(مهذب الاسم...
-
طین مختوم
لغتنامه دهخدا
طین مختوم . [ ن ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) با زهر مقاومت و مقابله کند و مضرت اورا دفع کند و زخم دندان و نیش گزندگان را دفع کند وآماسها را که ماده ٔ او از گرمی باشد سود دارد در وقتی که ابتدای او باشد و بادهای غلیظ را که به پاها فرودآید و جمله ٔ ع...
-
رجعت
لغتنامه دهخدا
رجعت . [ رَ ع َ ] (از ع ، اِمص ) رَجْعة. بازگشت . (غیاث اللغات ). بمعنی بازگشت به کسر«ر» آمده ، بفتح «ر» فصیح تر است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بازگشتن بسوی دنیا، و منه هو یؤمن بالرجعة؛یعنی ایمان می آورد برجوع بسوی دنیا بعد از مرگ . (منتهی الارب ...