کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادلاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ادلاج
لغتنامه دهخدا
ادلاج . [ اِدْ دِ ] (ع مص ) رفتن به آخر شب . (تاج المصادر بیهقی ). به آخر شب رفتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ).
-
ادلاج
لغتنامه دهخدا
ادلاج . [اِ ] (ع مص ) در اول شب رفتن . (زوزنی ). به اول شب رفتن . (منتهی الارب ). و بعضی در تمام شب گفته اند. بشب رفتن . شبگیر کردن . رفتن در شب . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
مدلج
لغتنامه دهخدا
مدلج . [ م ُدْ دَ ل ِ ] (ع ص )به آخر شب رونده . (آنندراج ). آنکه در آخر شب به جایی می رود. (ناظم الاطباء): ادّلجوا؛ ساروا من آخر اللیل . (متن اللغة). نعت است از ادلاج . رجوع به ادلاج شود.
-
مدلج
لغتنامه دهخدا
مدلج .[ م ُ ل ِ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ). قنفذ. (اقرب الموارد) (متن اللغة). || (ص ) به اول شب رونده . (آنندراج ). آنکه در اول شب بجائی می رود. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادلاج . رجوع به ادلاج شود.
-
دلجة
لغتنامه دهخدا
دلجة. [ دَ ج َ / دُ ج َ ] (ع اِ) شب روی آخر شب . اسم است اِدلاج را. (ازمنتهی الارب ). حرکت از آخر شب ، و یا حرکت در تمام شب . (از اقرب الموارد). رجوع به اِدلاج شود. || دلجة الضبع؛ نصف شب و نیمه ٔ شب . (ناظم الاطباء).
-
دلج
لغتنامه دهخدا
دلج . [ دَ ل َ ] (ع اِ) شب روی اول شب . اسم است ادلاج را. (از منتهی الارب ).دلج اللیل ؛ حرکت تمام شب . (از ذیل اقرب الموارد).
-
حبیشة
لغتنامه دهخدا
حبیشة. [ ح َ ش َ ] (اِخ ) دخت حبیش عامریة. شاعری از شاعران عرب است . یکی از بنی عامربن عبد مناةبن کنانة به نام عبداﷲبن علقمه دلباخته ٔ او بود و داستان وی چنین است : روزی عبداﷲ که جوان نورس بود برای رسانیدن مادر که به دیدار همسایه ٔ خویش ، مادر حبیشه ...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...