کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ادرک
لغتنامه دهخدا
ادرک . [ اَ رَ ] (اِ) زنجبیل . (مجمل ). زنجفیل . زنجبیل تر را گویند و بهندی نیز همین نام خوانند. (برهان قاطع).
-
ادرک
لغتنامه دهخدا
ادرک . [ اِ رِ ] (اِ) آلوی کوهی . آلوچه ٔ کوهی . آلوی زرد و تلخ . نلک . (زمخشری ) (السامی ).ادرک عربی است ، بفارسی آلوچه ٔ سلطانی نامند. در اول سرد و رسیده ٔ او در دوم تر و مسکن حدت صفرا و ملین طبع و رب او قابض و آب برگ او کشنده ٔ کرم معده و نارس او ...
-
واژههای مشابه
-
اصحاب حمزةبن ادرک
لغتنامه دهخدا
اصحاب حمزةبن ادرک . [ اَ ب ِ ح َ زَ ت ِ ن ِ اَ رَ ] (اِخ ) پیروان حمزةبن ادرک شامی خارجی بودند که در سیستان و خراسان و مکران و قهستان و کرمان بسر میبرد، و سپاهیان بسیاری را درهم شکست . وی و اصحابش در مسئله ٔ قدر و دیگر بدعتها با میمونیه موافق بودند. ...
-
جستوجو در متن
-
نیشوق
لغتنامه دهخدا
نیشوق . [ ن َ ] (اِ) ادرک است و نزد بعضی قراصیا است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نیشو. نیسوق . نیشه . آلوی طبری . رجوع به نیسوق شود.
-
تلک
لغتنامه دهخدا
تلک . [ ت ِ ] (اِ) زنجبیل تر و تازه را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). زنجبیل تر که به هندی ادرک گویند. (فرهنگ رشیدی ). (شرفنامه ٔ منیری ).
-
سماع
لغتنامه دهخدا
سماع . [ س َ ] (ع اِ فعل ) اسم فعل یعنی بشنو، مانند: دراک و مناع ؛ ای ادرک و امنع. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
اجاص ابیض
لغتنامه دهخدا
اجاص ابیض . [ اِج ْ جا ص ِ اَ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ادرک .
-
ادریک
لغتنامه دهخدا
ادریک . [ اَ ] (اِ) صورتی از اِدرِک . آلوزرد. و اریک لهجه ٔ آذری بمعنی زردآلو از همین کلمه آمده است .
-
آلوکوهی
لغتنامه دهخدا
آلوکوهی . (اِ مرکب ) آلوی ِ کوهی . نِلْک . (فرهنگ اسدی ). اِدرِک . آلوچه ٔ کوهی . و آن آلوئی باشد برنگ زرد و بطعم تلخ ، شبیه به آلوچه سگک .
-
حمزیة
لغتنامه دهخدا
حمزیة. [ ح َ زی ی َ ] (اِخ ) اصحاب حمزةبن ادرک هستند که در مذهب و بدعتها که نهاده اند با میمونیه موافقند جز آنکه گویند اطفال کفار در آتشند. (از تعریفات ).
-
دراک
لغتنامه دهخدا
دراک . [ دَ ک ِ ] (ع اِ فعل ) اسم فعل است به معنی امر، یعنی «أدرک » و درک کن ، کاف آن بسبب اجتماع ساکنین مکسور شده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
رمث
لغتنامه دهخدا
رمث . [ رِ ] (اِخ ) وادیی است بنی اسد را. دریدبن صمة گفته است : و لولا جنون اللیل ادرک رکضنابذی الرمث و الارطی عیاض بن ناشب .(از معجم البلدان ).
-
لجلاج
لغتنامه دهخدا
لجلاج . [ ل َ ] (اِخ ) (الَ ...) ابن الحصین الذبیانی احمدبن ثعلبة. قال الآمدی کان احدالفرسان فی الجاهلیة و ادرک الاسلام . (الاصابة ج 6 ص 11).