کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادا و اصول در اوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حسن ادا
لغتنامه دهخدا
حسن ادا. [ ح ُ ن ِ اَ ] (اِخ ) (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) درست انجام دادن . رجوع به ترکیبات حسن شود.
-
خوش ادا
لغتنامه دهخدا
خوش ادا. [ خوَش ْ / خُش ْ اَ ] (ص مرکب ) خوش اطوار. نیکواطوار. خوش احوال . (یادداشت مؤلف ). شیرین حرکات : غمزه اش از من بفرض گر طلبد جان بقرض نیست نگویم که هست وام ستان خوش ادا. آقا شاپوری (از آنندراج ).|| خوش گوشت . مقابل بدادا. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
اصول کردن
لغتنامه دهخدا
اصول کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رقصیدن . حرکات موزون و خوش آینده از خود درآوردن : بعشق اگر برسی بی شراب مست شوی چنانکه بی دف و نی خود بخود اصول کنی . ملاتشبیهی (از آنندراج ).رجوع به اصول و به اصول پا نهادن و ادا و اصول درآوردن (ذیل اصول ) شود.
-
اصول دار
لغتنامه دهخدا
اصول دار. [ اُ ] (نف مرکب ) در هیأت نوازندگان کسی را گویند که اصول نگاه دارد یا با اشارات دست و چوب و با ضرب آنان را به اصول رهبری کند.آنکه با طبل یا دف یا دورویه (دایره ) اصول نگاه دارد و خوانندگان و رقاصان و ورزشکاران را رهبری کند.
-
اصول و کچول
لغتنامه دهخدا
اصول و کچول . [ اُ ل ُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جنبانیدن سرین در رقص . (آنندراج ).
-
اصول دین
لغتنامه دهخدا
اصول دین . [ اُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصول جمع اصل است و در لغت چیزیست که چیز دیگری بر آن مبتنی شود و دین در لغت بمعنی جزاست ، و از آنست گفتار پیامبر(ص ): کما تدین تدان . و در اصطلاح ، اصل بمعنی طریقت و شریعت است و در اینجا مراد همین است و ا...
-
اصول و فروع
لغتنامه دهخدا
اصول و فروع . [اُ ل ُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در هر دانشی اصول عبارت از قواعد اساسی و بنیادی و فروع شاخه ها و مسائل فرعی آن میباشد. و در اصطلاح دین اسلام اصول را بر مسائلی اطلاق کنند که به اعتقادات مربوط است و فروع را به مسائل وابسته به عمل و ع...
-
اصول اربعه
لغتنامه دهخدا
اصول اربعه . [ اُ ل ِ اَ ب َ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اصول الاربعة شود. || (اِخ ) در تداول علمای شیعه ، عبارتست از اصول کافی ، تهذیب ، استبصار و من لایحضره الفقیه . رجوع به اصحاب کتب اربعه شود.
-
اصول متعارفه
لغتنامه دهخدا
اصول متعارفه . [ اُ ل ِ م ُ ت َ رَ ف َ / ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اصناف سه گانه ای که در فواتح علوم وضع کنند. صنف اول آنچه به هَلیّت تنها وضع کنند، و آن مبادی علم باشد، و آنرا مقدمات موضوعه خوانند، و خالی نبود از آنکه بنفس خود بَیّن بود ی...
-
اصول قوابس
لغتنامه دهخدا
اصول قوابس . [ اُ ل ِ ق َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شیخ اشراق در ضمن بحث از برزخها آرد: اصول قوابس چهار است : بارد یابس که زمین باشد، و بارد رطب یا آب ، و حار رطب یعنی هوا، و حار یابس یا آتش . رجوع به حکمت اشراق چ کربن ص 188 شود.
-
اصول فاخته
لغتنامه دهخدا
اصول فاخته . [ اُ ل ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوع یازدهم از هفده گونه اصول در موسیقی است . نام اصولی باشد از هفده بحر اصول موسیقی و آنرا فاخته ضرب هم خوانند، و نام صوتی هم هست . (برهان ). نام ضربی از موسیقی و نوعی از نواختن ساز. (از کشف ...
-
کراس
لغتنامه دهخدا
کراس . [ ک َ ] (اِ) در اصطلاح خطاطان ، کرسی . (از فرهنگ فارسی معین ) : اصول و ترکیب ، کراس و نسبت ، صعود و تشمیر، نزول و ارسال . (اصول خطوط سته فتح اﷲبن احمد سبزواری از فرهنگ فارسی معین ).
-
اصول
لغتنامه دهخدا
اصول . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اصل . اساسها و بیخ و بن ها. (فرهنگ نظام ). اصلها. جمع اصل که بمعنی بیخ است . (آنندراج ) (غیاث ). ریشه ها، و اصول و فروع ؛ ریشه ها و شاخه ها. (ناظم الاطباء).- اصول اظفار ؛ بن های ناخن . || قواعد. قوانین . پایه ها. قواعد و قوان...
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن محمود النسفی . وی فقیه و مفسری حنفی مذهب و از مردم ایذج (از حوالی اصفهان ) بود. از تألیفات اوست : المدارک در تفسیر قرآن . کنز الدقائق در اصول فقه . المنار در اصول . الوافی درفروع . الکافی فی شرح الوافی . الم...