کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ادامة
لغتنامه دهخدا
ادامة. [ اِ م َ ] (اِخ ) شهریست دارای سور از شهرهای نفتالی بین کنادة و رامة و ظاهراً در شمال غربی بحرالجلیل واقع بوده است و اثری از آن تاکنون بدست نیامده است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
ادامه
لغتنامه دهخدا
ادامه . [ اِ م َ ] (ع مص ) اِدامة. اِدامت . همیشه داشتن . پیوسته گردانیدن . (مجمل اللغة). پیوستگی . دایم داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : یدیم اﷲ نعمته علیه . (تاریخ بیهقی ص 217). ادام اﷲ بقاه ؛ خدای زیست او را همیشگی کناد. ادام اﷲ ظله . ادام ...
-
واژههای همآوا
-
عدامة
لغتنامه دهخدا
عدامة. [ ع َ م َ ] (ع مص ) گول گردیدن . احمق شدن . (قطرالمحیط)(منتهی الارب ). گول و احمق گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
طول کشیدن
لغتنامه دهخدا
طول کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ادامه یافتن . بدرازا کشیدن .
-
عمال
لغتنامه دهخدا
عمال . [ ع َم ْ ما ] (ع ص ) شخص پرکار و ادامه دهنده ٔ عمل و کار. (از متن اللغة).
-
فلج کردن
لغتنامه دهخدا
فلج کردن . [ ف َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دستگاهی را از کار انداختن . کاری را خواباندن و به آن ادامه ندادن .
-
قمود
لغتنامه دهخدا
قمود. [ ق ُ ] (اِمص ) کلابیگی چشم از ادامة نظر در چیزهای سپید یا نور و روشنائی سخت . (یادداشت مؤلف ).
-
مردم
لغتنامه دهخدا
مردم . [ م ُ دِ ] (ع ص ) ساکن . برقرار. (منتهی الارب ). که ادامه یابد و قطع نشود . (از متن اللغة).
-
دورکشیدن
لغتنامه دهخدا
دورکشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به درازا کشیدن . طول کشیدن . طول یافتن . زمانی دیر ادامه یافتن . دیرزمانی ادامه داشتن . (از یادداشت مؤلف ) : ابومطیع... به درگاه آمده بود و وی بماند به جانب خانه نرفت چه شب دور کشیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...
-
ارباب
لغتنامه دهخدا
ارباب . [ اِ ] (ع مص ) نزدیک چیزی شدن . || پیوسته بودن و ادامه یافتن باد جنوب . || ادامه یافتن بارش ابر. || اقامت نمودن در جائی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ملازم گشتن و انس و محبت یافتن ماده شتر به فحل یا به فرزند خود. (از ذیل اقرب المو...
-
کرک انداختن
لغتنامه دهخدا
کرک انداختن . [ک ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کرک انداختن سخن یا گفتگو یا صحبت ، گرم شدن و ادامه یافتن آن . (یادداشت مؤلف ).
-
هوازی
لغتنامه دهخدا
هوازی . [ هََ ] (نف مرکب ) زیست کننده در هوا. این ترکیب اخیراً در کتاب های زیست شناسی به معنی هر موجودی که برای ادامه ٔ زندگی نیازمند هوا باشد به کار رفته است .