کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اداعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اداعی
لغتنامه دهخدا
اداعی . [ اَ عی ی ] (ع اِ) ج ِ اُدعیه .
-
واژههای همآوا
-
ادائی
لغتنامه دهخدا
ادائی . [ اَ ] (اِخ ) (مولانا...). از متأخرین شعرای سمرقند است . وی بهندوستان رفت و در 1004 هَ . ق . بدانجا درگذشت . او راست :یاد وصال او دل ما شاد میکندعمر گذشته را همه کس یاد میکند.(قاموس الاعلام ).
-
ادائی
لغتنامه دهخدا
ادائی . [ اَ ] (اِخ ) امیرمؤمن . شاعری از مردم یزد و او بهندوستان شد و بشهر سورت توطن گزید و بعبادت مشغول شد و هم بدانجا درگذشت و از اشعار اوست :بشوق نامه نویسم ز رشک پاره کنم دلی که نیست تسلی در او چه چاره کنم .(قاموس الاعلام ).
-
ادائی
لغتنامه دهخدا
ادائی . [ اَ ] (اِخ ) او راست : سلیمان نامه . سلیم نامه و منظومه ٔ فارسی .
-
ادائی
لغتنامه دهخدا
ادائی . [ اَ ] (اِخ ) قزازبکر چلبی . از شعرای عثمانی بمائه ٔ دهم هجری . متوفی پس از سال 950 هَ . ق . وی شغل نساجی میورزیده است . از اوست :حبس تندن ایلدی آزاد ای یوسف جمال روح پاک اهل عشقی حسن تعبیرک سنک گیرمدی بر کز قولاغینه ادایی اول شهک کاکلی او جن...
-
ادائی
لغتنامه دهخدا
ادائی . [ اَ ] (ص نسبی ) که ناز بسیار کند. که بیشتر کراهت و خشم به تَصنّع آرد.
-
جستوجو در متن
-
ادعیه
لغتنامه دهخدا
ادعیه . [ اُ عی ی َ ] (ع اِ) ادعوة. اغلوطة. بَردَکی . (ربنجنی ). بَردَکی . (مهذب الاسماء). برد. بردک . (مهذب الاسماء). لغز. احجیه . چیستان . ج ، اداعی ّ.