کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اخیر
لغتنامه دهخدا
اخیر. [ اَ ] (ع ص ) پسین . (مؤیدالفضلاء).بازپسین . واپسین . آخر. آخِری . مقابل اوّل و مقدم .
-
اخیر
لغتنامه دهخدا
اخیر. [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) به . خیر. بهتر: هو اخیرُ منک ، بمعنی هو خیر منک است ؛ یعنی او از تو به است و در آن معنی تفضیل نیست .
-
افلاطونیان اخیر
لغتنامه دهخدا
افلاطونیان اخیر. [ اَ نیا ن ِ اَ ](اِخ ) یا نوافلاطونیان . عده ایی از حکمای حوزه ٔ اسکندریه اند که بنام افلاطونیان اخیر نامیده شده ، زیرا آنها از یک نظر مذهب افلاطون را تجدید کرده و از طرف دیگر تحقیقاتی در حکم و معارف دارند که بدیع است و می توان آنان...
-
جستوجو در متن
-
اخیره
لغتنامه دهخدا
اخیره . [ اَ رَ ] (ع ص ) تأنیث اخیر.
-
پیروزگرد
لغتنامه دهخدا
پیروزگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) شهری که پیروزشاه عجم ساخته و اکنون بروجرد گردیده (اما گفته ٔ اخیر بر اساسی نیست ).
-
افلاطونیان جدید
لغتنامه دهخدا
افلاطونیان جدید. [ اَ نیا ن ِ ج َ ] (اِخ ) افلاطونیان اخیر. به این کلمه رجوع شود.
-
جرجرالماء
لغتنامه دهخدا
جرجرالماء. [ ] (ع اِ مرکب ) قرةالعین . جرجیرالماء. رجوع بکلمه ٔ اخیر شود.
-
کفال
لغتنامه دهخدا
کفال . [ ک ِ ] (اِ) یکی از انواع ماهیها که در سالهای اخیر در بحرخزر به تکثیر آن پرداخته اند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کزبرةالثعلب
لغتنامه دهخدا
کزبرةالثعلب . [ ک ُ ب َ رَ تُث ْ ث َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) قسم اخیر سندریطس است . (تحفه ).
-
کورسینلی
لغتنامه دهخدا
کورسینلی . (اِخ ) طایفه ای از کردها که تا سالهای اخیر درقطور دیده می شدند و تابع شکاکها بودند. (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشیدیاسمی ص 98).
-
ابوالحیل
لغتنامه دهخدا
ابوالحیل . [ اَ بُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) روباه . ابوالحنبص . || سوسمار. و شاید در معنی اخیر محرف ابوحسیل باشد.
-
ذلان
لغتنامه دهخدا
ذلان . [ ذُل ْ لا ] (ع ص ) خوار. ذلیل . موهون . || ج ِ ذلیل . (دهار). و این صورت اخیر را جز در دستور الاخوان دهار جای دیگر نیافتم .
-
ژاندارم
لغتنامه دهخدا
ژاندارم . (فرانسوی ، اِ) کلمه ای است فرانسوی مستعمل در زبان فارسی اخیر که در اصطلاح امروز بمعنی فردی از امنیه و پلیس خارج شهر است .
-
ژاندارمری
لغتنامه دهخدا
ژاندارمری . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) کلمه ای است فرانسوی که در زبان فارسی اخیر بمعنی اداره ٔ امور وظایف ژاندارمها بکار میرود.