کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخلاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخلاق
لغتنامه دهخدا
اخلاق . [ اَ ] (ع اِ) (علم الَ ....) دانش بد و نیک خویها. یکی از سه بخش فلسفه ٔ عملیه ، و آن تدبیر انسان است نفس خود را یا یک تن خاص را. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: علم اخلاق عبارتست از علم معاشرت با خلق و آن از اقسام حکمت عملیه است و آنرا تهذیب ...
-
اخلاق
لغتنامه دهخدا
اخلاق . [ اِ ] (ع مص ) کهنه شدن . کهن شدن . || کهنه کردن . (زوزنی ). || کهنه پوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جامه ٔ کهنه پوشانیدن . || نسو کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || اخلاق دیباجه ؛ اذلال .
-
اخلاق
لغتنامه دهخدا
اخلاق . [اَ ] (ع اِ) ج ِ خُلق . خویها : بعثت لاتمم مکارم الاخلاق (حدیث )؛ برانگیختند مرا به پیامبری تا کامل کنم مکارم اخلاق را. قرقرخان ، ناحیتی است از کیماک و مردمانش اخلاق خرخیزیان دارند. (حدود العالم ). اگر بیند خان ما را بدین اجابت کند چنانکه از ...
-
واژههای مشابه
-
نیک اخلاق
لغتنامه دهخدا
نیک اخلاق . [ اَ ] (ص مرکب ) خوش اخلاق . نیک خو. رجوع به نیک اخلاقی شود.
-
اختلاف اخلاق
لغتنامه دهخدا
اختلاف اخلاق . [ اِ ت ِ ف ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مص مرکب ) (اصطلاح احکام نجوم ) تضادّ دو کوکب در جوهر، چنانکه یکی سعد و دیگری نحس یا یکی ناری و دیگری مائی باشد.
-
خوش اخلاق
لغتنامه دهخدا
خوش اخلاق . [ خوَش ْ / خُش ْ اَ ] (ص مرکب ) خوش خو. خوش خلق . || مهذب . پاکیزه خو. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
یقه چرکین
لغتنامه دهخدا
یقه چرکین . [ ی َ ق َ / ق ِ چ ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه )یخه چرکین . تنگدست . سخت بی بضاعت . بیچاره که از مستمندی ، توانایی شستن لباس خود ندارد. || کنایه از مردم عامی و دهاتی و کارگر. اخلاق این طبقه در حفظ ناموس و شرف و رعایت اخلاق زیردستان از اخ...
-
اغسان
لغتنامه دهخدا
اغسان . [ اَ ] (ع اِ) اخلاق مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خویهای مردم : «هو علی اغسان من ابیه ؛ ای اخلاق ». (از اقرب الموارد). || جامه های کهنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لباسهای کهنه . اخلاق الثیاب . (از اقرب الموارد).
-
ظاهرالصلاح
لغتنامه دهخدا
ظاهرالصلاح . [ هَِ رُص ْ ص َ ] (ع ص مرکب ) که ظاهری بر طبق و ملائم شرع یا اخلاق دارد.
-
نیکوآداب
لغتنامه دهخدا
نیکوآداب . (ص مرکب ) خوش اخلاق . مؤدب . (ناظم الاطباء). رجوع به نیکوادب شود.
-
آسال
لغتنامه دهخدا
آسال . (ع اِ) نشانها. آثار. علامات . اخلاق . و این کلمه جمعی است بی مفرد.
-
ذمائم
لغتنامه دهخدا
ذمائم . [ ذَ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذمیمة : ملک را طرفی از ذمائم اخلاق او به قرائن معلوم شد. (گلستان ). به یمن قدم درویشان و صدق نفس ایشان ذمائم اخلاق به محامد مبدل گشت . (گلستان ).
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن روزبهان شیرازی . او راست : اخلاق شمسی که به نام شمس الدوله محمد و به تقلید اخلاق محسنی تألیف کاشفی (درگذشته ٔ910 هَ . ق .). تألیف کرده است . (ذریعه ج 1 ص 375).