کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخطب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخطب
لغتنامه دهخدا
اخطب . [ اَ طَ ] (اِخ ) عبداﷲ. او در اوایل حال بکسب فضایل و طلب علوم اشتغال می نمود و بالاخره بملازمت مایل شده میرزا سلطان ابوسعید شغل وزارت را به وی تفویض فرمود و خواجه در آن منصب بتمکن تمام و استظهار مالا کلام دخل کرد و به اندک زمانی ریاض جاه و جلا...
-
اخطب
لغتنامه دهخدا
اخطب . [ اَ طَ ] (اِخ )کوهی است بنجد از آن بنی سهل بن انس . (مراصدالاطلاع ).
-
اخطب
لغتنامه دهخدا
اخطب . [ اَ طَ ] (ع اِ) از اعلام مردان عرب است .
-
اخطب
لغتنامه دهخدا
اخطب . [ اَ طَ ] (ع ص ، اِ) تیره ٔ مایل بسرخی در زردی یا تیره ٔ مایل بسبزی . || مرغ اخیل ، که نشانهای سرخ و سبز و سپید دارد و ورکاک و چرغ و خر نر که بر پشت آن خط سیاه باشد. (مهذب الاسماء). || مرغی که آنرا شقراق خوانند: اخطب ، کاسکینه ، مرغیست سبز. (م...
-
واژههای مشابه
-
اخطب خوارزم
لغتنامه دهخدا
اخطب خوارزم . [ اَ طَ ب ِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) رجوع به ابوالمؤید موفق بن احمدبن محمد در این کتاب و روضات الجنات ص 750 شود.
-
جستوجو در متن
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن اخطب . رجوع به ابوزید شود.
-
ابوالمؤید
لغتنامه دهخدا
ابوالمؤید. [ اَ بُل ْ م ُ ءَی ْ ی َ ](اِخ ) اخطب . رجوع به ابوالمؤید موفق بن احمد شود.
-
ابوالنضر
لغتنامه دهخدا
ابوالنضر. [ اَ بُن ْن َ ] (اِخ ) محمدبن ثابت بن عمروبن اخطب . محدث است .
-
جدی
لغتنامه دهخدا
جدی . [ ج ُ دَی ی ] (اِخ ) ابن اخطب . رجوع به جُدَی و امتاع الاسماع ص 179 شود.
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) ابن اخطب . صحابی است ودر سیزده غزوه در رکاب رسول صلوات اﷲعلیه بوده است .
-
خطبان
لغتنامه دهخدا
خطبان . [ خ ُ / خ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اخطب و خطباء.(از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
-
خطبانة
لغتنامه دهخدا
خطبانة. [ خ ُ ن َ ] (ع ص ) مؤنث اَخطَب . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
جدی
لغتنامه دهخدا
جدی . [ ج ُ دَی ی ] (اِخ ) نام برادر حی و پدرش اخطب نام داشت . (از شرح قاموس ) (از منتهی الارب ). وی از طرف برادر خود حسین بن اخطب ، رئیس یهودیان بنی نضیر، برسالت نزد رسول (ص ) رفت و آمادگی یهودیان را برای جنگ اعلام داشت . رجوع به امتاع الاسماع ص 179...