کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختیار امیرالمو منین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیک اختیار
لغتنامه دهخدا
نیک اختیار. [ اِ ](ص مرکب ) نیک گزین . (فرهنگ فارسی معین ) : نیک اختیار باشد هر کس که کرددرگاه تو و خدمت تو اختیار.فرخی .
-
صاحب اختیار
لغتنامه دهخدا
صاحب اختیار. [ ح ِ اِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مختار. || لقبی بوده است در زمان سلاطین قاجار.
-
اختیار آمدن
لغتنامه دهخدا
اختیار آمدن . [ اِ م َ دَ ] (مص مرکب ) گزیده آمدن : وزرای انوشیروان در مُهمی از مصالح ملک اندیشه همی کردند.و ملک همچنین تدبیری اندیشه کرد بزرجمهر را رأی ملک اختیار آمد. (گلستان ). یکی را از دوستان گفتم امتناع سخن گفتنم بعلّت آن اختیار آمده است . (گل...
-
اختیار افتادن
لغتنامه دهخدا
اختیار افتادن . [ اِ اُ دَ ] (مص مرکب ) انتخاب کردن کسی یا چیزی . مشمول انتخاب کسی شدن : آنگاه بازنمود که اختیار ما بر تو افتد. (تاریخ بیهقی ). بوالفتح رازی را بخواند و خالی کرد و گفت در باب تو امروز سخن رفته است و در شغل عرض اختیار سلطان بر تو افتاد...
-
اختیار امیرالمؤمنین
لغتنامه دهخدا
اختیار امیرالمؤمنین . [ اِ رُ اَ رِل ْ م ُءْ م ِ ] (اِ خ ) حسین بن حسین مکنی به ابی علی . رجوع به حسین شود.
-
اختیار دادن
لغتنامه دهخدا
اختیار دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) تخییر. مختار کردن . قدرت دادن کسی بر انجام کاری : کنون مر ترا دادم این اختیارازین هر دوبگزین یکی را بکار. فردوسی .وقت ترحم است کنون ای نسیم صبح کان شوخ اختیار بدست نقاب داد.بیدل .
-
اختیار فرمودن
لغتنامه دهخدا
اختیار فرمودن . [ اِ ف َ دَ ] (مص مرکب ) اختیار کردن . برگزیدن . ترجیح دادن . رجحان نهادن : سموم وحشت غربت ، بدان تنعم و نازکه داشتم بوطن ، اختیار فرمودم .ظهیر فاریابی .
-
اختیار کردن
لغتنامه دهخدا
اختیار کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گزیدن . بگزیدن . برگزیدن . گزین کردن . استراء : از شاه بختیارتر امروز شاه نیست کو از همه جهان چو توئی کرد اختیار. فرخی .نیک اختیار کرد خداوند ما وزیرزین اختیار کرد جهان سربسر منیر. فرخی .از کارها کریمی و فضل اخت...
-
اختیار داشتن
لغتنامه دهخدا
اختیارداشتن . [ اِ دا ت َ ] (مص مرکب ) مختار بودن . مخیر بودن . آزاد بودن در انجام دادن عملی . مقابل اضطرار و اجبار. || دسترسی داشتن : باری خیال یار ز پیش نظر مشوچون بر وصال یار نداریم اختیار. (منسوب به حافظ). || برگزیدن . انتخاب کردن : بیعت کردم بسی...
-
حسن اختیار
لغتنامه دهخدا
حسن اختیار. [ ح َ س َ ن ِ اِ ] (اِخ ) رجوع به حسن اختیارالدین شود.