کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختناق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اختناق
لغتنامه دهخدا
اختناق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خبه شدن . (منتهی الارب ). خفگی . خبگی . خپگی . خفه شدن . خوه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گلو گرفتن . گلو گرفته شدن : گفت شبانگاهی در فلان شارع می گذشتم ناگاه بند کمندی در گردن من افتاد و حلقوم من بجذبات متواتر بیف...
-
جستوجو در متن
-
مختنقة
لغتنامه دهخدا
مختنقة. [ م ُ ت َ ن ِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مختنق . (ناظم الاطباء). رجوع به مختنق و اختناق شود.
-
اختناقی
لغتنامه دهخدا
اختناقی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) (اصطلاح طب ) منسوب به اختناق . اختناقی الشکل .(اصطلاح طب ) . || اختناقیه (اصطلاح طب ) .
-
خبه شدن
لغتنامه دهخدا
خبه شدن . [ خ َ ب َ / ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خفه شدن . انخناق . اختناق . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خبه گشتن
لغتنامه دهخدا
خبه گشتن . [ خ َ ب َ/ ب ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خفه شدن . انخناق . اختناق .
-
مختنق
لغتنامه دهخدا
مختنق . [ م ُ ت َ ن َ ] (ع اِ) تنگی جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیط المحیط). جای تنگ . (ناظم الاطباء). رجوع به اختناق شود.
-
صدف الفرفیر
لغتنامه دهخدا
صدف الفرفیر. [ ص َ دَ فُل ْ ف ِ ] (ع اِ مرکب )و فرفور نیز گویند. نوعی از صدف مایل بسیاهی و در غایت صلابت و بخورش مخرج مشیمه و رافع اختناق رحم و اکتحال سوخته ٔ او در غایت جلاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
شوستر
لغتنامه دهخدا
شوستر. [ شُس ْ ت ِ ] (اِخ ) مُرْگان . مستشار آمریکائی امور مالی . در 1328 هَ .ق . به ایران آمد تا به مالیه ٔ ایران سر و صورتی بدهد اما بر اثر فشار روسها مجبور به ترک ایران شد و عارف شاعر نامی درباره ٔ رفتن وی تصنیفی دارد. کتاب اختناق ایران از اوست که...
-
عرن
لغتنامه دهخدا
عرن . [ ع َ ] (اِ) چیزی است در پهلوی دست و پای اسب نزدیک به زانو بمانند چرم می شود و روزبروز بلندتر می گردد. و عرب آن را اعظم السبق می گوید. بخور آن تب ربع را نافع است . (از برهان ).اسم عربی زوایدی است که در حوالی سم و زانوی اسب و شتر باشد. در مزاج و...
-
ذبحة
لغتنامه دهخدا
ذبحة. [ ذُ ح َ / ذَ ب ِ ح َ /ذُ ب َ ح َ ] (ع اِ) درد گلو. (دهار) (مهذب الاسماء) (زمخشری ). ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم . (غیاث ). دردگلو یا خونی است که خناق آرد پس بکشد یا ریشی است که در حلق پدید آید. (منتهی الارب ). دردی است که در گلو از بسیاری خو...
-
قنة
لغتنامه دهخدا
قنة. [ ق ِن ْ ن َ ] (ع اِ) یک تاه ازتاههای رسن یا بخصوص تاه رسن از پوست خرما. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، قِنَن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بیرزد که دارویی است مُدِرّ و مُخرج ریاح و جهت واماندگی و کزاز وترنجیدگی و صرع و د...
-
طمث
لغتنامه دهخدا
طمث . [ طَ ] (ع مص ) برداشتن دوشیزگی . بکارت بردن . (منتخب اللغات ). آرمیدن با زن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر). || ریمناکی . خلاف طُهر. ریمناک شدن . (منتهی الارب ). چرکین شدن . (منتخب اللغات ). || حائض شدن زن . (منتهی الارب ) (زوزنی...
-
موسولینی
لغتنامه دهخدا
موسولینی . [ س ُ ] (اِخ ) بنیتو. متولد 1883 م . در پرداپیو (یکی از ایالات ایتالیا) . دیکتاتور و رجل سیاسی ایتالیا در سالهای بین 1922 تا 1945.وی فرزند یک آهنگر انقلابی بود. و خودش چون مانند پدرش افکار انقلابی داشت . در اوان جوانی به سویس فراری و پناهن...
-
حجر غاغاطیس
لغتنامه دهخدا
حجر غاغاطیس . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ابن البیطار گوید: قال ابن حسان ، ینسب الی واد بالشام کان یقال له فی القدیم غاغاویسمی الان وادی جهنم و هذا الحجر یوجد ایضاً بالاندلس فی ناحیة سرقسطة و قد یوجد ایضاً فی ناحیة جبل شنیر فی اجراف طفلیة...