کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختصاص دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اختصاص دادن
لغتنامه دهخدا
اختصاص دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را بکسی مخصوص کردن و شریک نکردن دیگری را در آن .
-
واژههای مشابه
-
اختصاص داشتن
لغتنامه دهخدا
اختصاص داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) مختص بودن . مخصوص بودن و شریک نداشتن . اقتصار کردن .
-
اختصاص ناعت
لغتنامه دهخدا
اختصاص ناعت . [ اِ ت ِ ص ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت از تعلق مخصوص است که بواسطه ٔ آن یکی از متعلقین را ناعت و دیگری را منعوت گویند. نعت حال است و منعوت محل . مانند تعلقی که بین رنگ سفیدی و جسم پیدا شود که سفیدی نعت است و جسم منعوت . گویند...
-
جستوجو در متن
-
خاص گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خاص گردانیدن . [ خاص ص گ َ دَ ] (مص مرکب ) خاص کردن . تخصیص دادن . مخصوص نمودن . اختصاص دادن . || مقرب خود کردن . ندیم خاص خود کردن . محرم مجلس خاص خود کردن . || خاص گردانیدن بچیزی . چیزی را بچیزی اختصاص دادن . مختص نمودن .
-
شر خریدن
لغتنامه دهخدا
شر خریدن . [ ش َ خ َ دَ ] (مص مرکب ) مدعایی را پیش از اثبات در محکمه ای با دادن وجهی قبول کردن و سود و زیان آن را به خود اختصاص دادن .
-
خاصه کردن
لغتنامه دهخدا
خاصه کردن . [خاص ْ ص َ / ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخصوص کردن . اختصاص دادن . امری را مختص به امر دیگری کردن . خاص کردن .
-
مرکب گرفتن
لغتنامه دهخدا
مرکب گرفتن . [ م َ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اسب یا ستور زینی برای سواری خود اختصاص دادن . امتطاء. (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
مردانه کردن
لغتنامه دهخدا
مردانه کردن . [ م َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جائی را برای مدتی به مردان اختصاص دادن و زنان را بدانجای راه ندادن : حمام را مردانه کردند.
-
احتفاظ
لغتنامه دهخدا
احتفاظ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اِحتراس . نگه داشتن . (زوزنی ) (مجمل اللغة). نگاه داشتن . (تاج المصادر). || خویشتن داری کردن . (مؤید الفضلاء) (صراح ). || بخشم شدن . (منتهی الارب ). خشم گرفتن . (تاج المصادر). || احتفاظ خود را؛ اختصاص دادن چیزی خویشتن را. ...
-
مهمانخانه
لغتنامه دهخدا
مهمانخانه . [ م ِ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) خانه که برای فرود آمدن مهمان اختصاص داده باشند. قسمتی در ساختمان خانه (اطاق یا سالن ) که اختصاص به مهمان دهند. || مضیفة. دارالضیافة. مأدبة : گفتند یا رسول اﷲ آنچ ما خوردیم از طعامهای مهمانخانه ٔ تو نبود. (تاری...
-
خاص کردن
لغتنامه دهخدا
خاص کردن . [ خاص ص ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخصوص کردن ، اختصاص دادن . اغتزاز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : این پسر تاش را از خاصگان خود کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381).کای شده آگاه باستادیم خاص کن امروز بدامادیم . نظامی .در طمع آن بود دو فرزانه راکز د...
-
دعدعة
لغتنامه دهخدا
دعدعة. [ دَ دَ ع َ ] (ع مص ) به آهستگی دویدن . (از منتهی الارب ). با کندی و پیچیدن دویدن . (از اقرب الموارد). || پر کردن کاسه را. (از منتهی الارب ). پر کردن جفنه . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || جنبانیدن خنور و پیمانه را تا بیشتر پر شود. ...
-
اعلام
لغتنامه دهخدا
اعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله ٔ باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اص...