کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اختبار
لغتنامه دهخدا
اختبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آزمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). امتحان . (غیاث ). آزمایش . تجربت . ابتلاء. استخبار : هرکه بر درگاه پادشاهان بی جریمه ای جفا دیده باشد... پیش از امتحان و اختبار پادشاه را تعجیل نشایست فرمود در فرستادن او بجانب خصم . ...
-
جستوجو در متن
-
مختبر
لغتنامه دهخدا
مختبر. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) آزموده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اختبار و ماده ٔ قبل شود. || آگاهی به چیزی .(آنندراج ). و رجوع به اختبار شود. || پرگوشت . جمل مختبر؛ کثیراللحم . (از ذیل اقرب الموارد).
-
بلو
لغتنامه دهخدا
بلو. [ ب َل ْوْ] (ع مص ) آزمودن . (منتهی الارب ). اختبار خیر یا شر. (تاج المصادر بیهقی ). آزمودن به خیر و شر. (دهار). آزمودن و اختبار کردن . (از اقرب الموارد). بَلاء. و رجوع به بلاء شود. || دریافت حقیقت و کشف آن نمودن . (از منتهی الارب ). بَلاء. و رج...
-
مسبر
لغتنامه دهخدا
مسبر. [ م َ ب َ ] (ع اِ) محل آزمایش و اختبار و آگاهی از چیزی . (منتهی الارب ). || آنچه از علامت و نشان شناخته شود: حمدت مسبره و مخبره . (اقرب الموارد).
-
تجریب
لغتنامه دهخدا
تجریب . [ ت َ ] (ع مص ) آزمودن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). اختبار و امتحان کردن از کسی یا چیزی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). آزمودن . (از آنندراج ). آزمایش وامتحان . || گرفتن عیار. (ناظم الاطباء).
-
بلوة
لغتنامه دهخدا
بلوة.[ ب ِ وَ ] (ع اِ) آزمایش . (منتهی الارب ). امتحان و اختبار. (اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ). مصیبت . (اقرب الموارد). دریافت چیزی و کشف آن .(منتهی الارب ). بَلَوی . ج ، بَلایا. (اقرب الموارد).
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) استاد رودکی بود در موسیقی . عوفی در لباب الالباب گوید: «او را [ رودکی را ] آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود، و بسبب آواز در مطربی افتاد و از ابوالعبیک بختیار که در آن صفت صاحب اختبار بود بربط بیاموخت و در آن ماهر ش...
-
عثمان
لغتنامه دهخدا
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن عیسی بن منصور بلیطی مکنی به ابوالفتح از علمای ادب و اخبار بود و او را شعری است . در شهری نزدیک موصل متولد شد سپس به دمشق و به مصر شد و به سال 599 هَ . ق . بدانجا درگذشت . شعر نیک می گفت . او راست :کتاب العروض یکی بزرگ و دیگ...
-
عدی
لغتنامه دهخدا
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن ربیعةبن الحارث مکنی به ابولیلی و مشهور به المهلهل از بنی تغلب است ، شاعر، از شجعان عرب در جاهلیت بود. از مردم نجد و دائی امری ءالقیس شاعراست . وی را بدان جهت که نخستین بار مو را بافت مهلهل گویند. وی زیباترین و فصیح ترین ...
-
سبر
لغتنامه دهخدا
سبر. [ س َ ] (ع مص ) میل بجراحت فرو بردن تا غور آن معلوم شود. (منتهی الارب ). سبر جراحت و جز آن ؛ آزمودن غور آن تا مقدار آن شناخته شود. (از اقرب الموارد). || آزمودن . (منتهی الارب ). تجربه و اختبار. (از اقرب الموارد) : به سبر و امتحان معلوم شود که .....
-
بلیة
لغتنامه دهخدا
بلیة. [ ب َ ی ی َ ] (ع اِ) آزمایش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار). امتحان و اختبار. (اقرب الموارد). بَلوی . و رجوع به بلوی شود. ج ، بَلایا و بلیات . (دهار). || سختی . (منتهی الارب ). مصیبت . (اقرب الموارد). بَلوی .و رجوع به بلوی و بلیت و بلیه ...
-
خبر
لغتنامه دهخدا
خبر. [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگری است در خِبر و آن علم بحقیقت چیزی پیدا کردن . (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). «ما لی به خبر». (از اقرب الموارد) : بکنم هرچه بدانم که دروخیرست نکنم آنچه بدانم که نمیدانم . ناصرخسرو. || ...
-
ابوعصیده
لغتنامه دهخدا
ابوعصیده . [ اَ ع َ دَ ] (اِخ ) احمدبن عبیدبن ناصح بن بلنجر کوفی . اصل وی از دیلم است . و ابن الندیم گوید: ابوعصیده احمدبن عبید ناصح از علمای لغت و نحو بمذاهب کوفیین است و قاسم انباری از او روایت کند و او معلم فرزندان متوکل و منتصر و معتز خلیفه بود و...
-
استخبار
لغتنامه دهخدا
استخبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خبر پرسیدن از کسی . (منتهی الارب ). خبر خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استطلاع . استعلام . استفسار. استنباء. آگاهی جستن . آگاهی پرسیدن . پرسیدن ازخبر. پرسیدن . اختبار. ابتلاء. || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: است...