کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احکم
لغتنامه دهخدا
احکم . [ اَ ک َ ] (ع اِ) از اعلام است .
-
احکم
لغتنامه دهخدا
احکم . [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از حکم و حکمت . عادل تر. داورتر. (مهذب الاسماء). دانشمندتر. حکیم تر.- امثال : احکم من زرقاء الیمامة . احکم من لقمان . احکم من هرم بن قطبة . (مجمعالأمثال میدانی ).|| محکم تر. استوارتر : ان ّ احکم المصنوعات و ا...
-
واژههای مشابه
-
احکم الحاکمین
لغتنامه دهخدا
احکم الحاکمین . [ اَ ک َ مُل ْ ک ِ ] (اِخ ) اعدل حکام . داورتر داوران . باری تعالی : و نادی نوح ٌ رَبّه فقال رَب اِن ّ ابنی مِن اَهْلی وَ اِن ّ وَعدَک َ الحَق ّ وَ اَنت َ احکم الحاکمین . (قرآن 45/11).
-
جستوجو در متن
-
حاکمین
لغتنامه دهخدا
حاکمین . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاکم در حالت نصبی و جرّی . حاکمون .- احکم الحاکمین ؛ یکی از نامهای صفات خدای تعالی . استوارترین داوران . داورتر داوران . رجوع به احکم الحاکمین شود.
-
خزائنی
لغتنامه دهخدا
خزائنی . [ خ َ ءِ ] (ص نسبی ) دارویی را گویند که عزیزالوجود است و در خزانه های پادشاهان نگاه دارند. (یادداشت بخط مؤلف ): و دمه (دم الخنزیر) اِذا احکم دواء خزائنی یؤثر بقیراطین منه . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
-
طهو
لغتنامه دهخدا
طهو. [ طَهَْ وْ ] (ع اِ) کار. و منه حدیث ابی هریرة حین روی حدیثاً، فقیل له : اسمعت من رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم ، فقال : فما طهوی اذاً؛ ای فما عملی ان لم احکم ذلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابوعبیدة و هذا مثل ضربه ُ فی احکامه للحدیث و اتقانه ...
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ک َ ] (ع ص ، اِ) داور. حکم کننده .(منتهی الارب ). حاکم . قاضی . داوری کننده : مر او را گزید احکم الحاکمین بحجت میان خلائق حکم . ناصرخسرو.جز حق حکمی که حکم را شاید نیست هستی که ز حکم او برون آید نیست . خواجه نصیر.زین امیران ملاحت که تو بین...
-
اصناع
لغتنامه دهخدا
اصناع . [ اِ ] (ع مص ) یاری کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اعانت کردن دیگری را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || آموختن نادان کاری را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصناع اخرق ؛ آموختن و استوار کردن وی . (از ا...
-
حازم
لغتنامه دهخدا
حازم . [ زِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن محمد بن خلف ابن حازم الانصاری القرطاجنی النحوی . مکنی به ابی الحسن و ملقب به هنی ٔ الدین . او شیخ بلاغت و ادب و در نظم و نثر و نحو و لغت و عروض و علم بیان اوحد زمان و فرید عصر خود بود و از جماعت کثیری که تقریباً...
-
ثبت
لغتنامه دهخدا
ثبت . [ ث َ ب َ ] (ع اِ) ثبات و قیام . له ثَبَت ٌ عندالحملة. || دلیل . حجت : لا اَحکم ُ بهذا الاّ به ثَبَت . || مرد ثقه : فلان ثبت من الأثبات و آن مجاز است چنانکه گویند: فلان حجة آنگاه که او در روایت ثقه باشد. (اقرب الموارد). و در اصطلاح درایة، یقال...
-
مستعان
لغتنامه دهخدا
مستعان . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعانة.یاری خواسته شده . یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند. (غیاث ) (آنندراج ). معول . (منتهی الارب ).آنکه یاری از او خواهند. (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به استعانة شود : قال رب احکم بالحق و ربنا ...
-
حجراللاجورد
لغتنامه دهخدا
حجراللاجورد. [ ح َ ج َ رُل ْ لاج ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) حجراللازورد. سنگ لاژورد است . ابوریحان بیرونی گوید: اللازورد یسمی بالرومیة ارمیناقون کانه نسبة الی ارمینیه فان الحجرالارمنی المسهل للسوداء یشبهه . و اللازورد یحمل الی ارض العرب من ارمینیة والی خراس...
-
صاعقه
لغتنامه دهخدا
صاعقه .[ ع ِ ق َ ] (ع اِ) برقی که از ابر بر زمین افتد. پاره ٔ آتش هلاک کننده که از آسمان فرودآید با بانگ سخت . (ترجمان القرآن جرجانی ص 63). بانگی است با آتش و گفته اند بانگ سخت رعد است و بود که مر آدمی از شنیدن آن بیهوش شود و یا بمیرد. (تعریفات میر س...