کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احواذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احواذ
لغتنامه دهخدا
احواذ. [ اِح ْ ] (ع مص ) سخت راندن . (منتهی الارب ). نیک براندن . (تاج المصادر بیهقی ). نیک راندن . (زوزنی ). || احواذ ثوب ؛ گرد آوردن جامه را. || احواذ صانع قِدْح را؛ سبک ساختن تیرگر تیر را.
-
واژههای همآوا
-
آهواز
لغتنامه دهخدا
آهواز. [ آه ْ ] (اِخ ) اهواز : گر از بهار خلق تو بوئی برد صباروید شکر ز نیش عقارب به آهواز.سیف اسفرنگ .
-
احواز
لغتنامه دهخدا
احواز. [ اَح ْ ] (اِخ ) از نواحی بغداد است از جهت نهروان . (معجم البلدان ).
-
احواض
لغتنامه دهخدا
احواض . [ اَح ْ ] (اِخ ) مکانهائی بنوعبدشمس بن سعد (بطنی از تمیم ) را. (مراصد).
-
احواض
لغتنامه دهخدا
احواض . [ اَح ْ ] (ع اِ) ج ِ حَوض . جاهائی که برای آب در زمین سازند.
-
اهواز
لغتنامه دهخدا
اهواز. [ اَهَْ ] (اِخ ) (یوم الَ...)از ایام عرب است که عبدالرحمان بن اشعث در آن بر اهل عراق حمله برد. و رجوع به مجمعالامثال میدانی شود.
-
اهواز
لغتنامه دهخدا
اهواز. [ اَهَْ ] (اِخ ) در قدیم شهری بوده است سخت خرم . صاحب حدودالعالم آرد: واندر خوزستان شهری نیست از این خرمتر با نعمتهای بسیار و نهادی نیکو و مردمانی زردروی و گویند... همه طیبی که آنجا بری از هوای وی بوی او برود و اندر کوههای وی مار شکنجست . (حدو...