کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احمدبک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احمدبک
لغتنامه دهخدا
احمدبک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) آقایف . ادیب و نویسنده ٔ مشهور از مردم قفقاز ساکن بادکوبه . وی مقدمات علوم را در روسیه بخواند و سپس بپاریس شد و در آنجا بتکمیل علوم وقت پرداخت و اگر در حافظه ٔ من خللی نباشد چنانکه او خود نقل کرد از طرف دارمستتر یا کس د...
-
احمدبک
لغتنامه دهخدا
احمدبک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) ازشعرای دوره ٔ سلطان سلیمان عثمانی است . پدر او نشانچی محمدبیک در معیت پادشاه در محاصره ٔ سکتوار بشهادت رسید و یکی از ارباب فضل و علم بود. (قاموس الاعلام ).
-
احمدبک
لغتنامه دهخدا
احمدبک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) النائب الانصاری الطرابلسی . أحد أعضاء مجلس شهر امانة الجلیلة بدارالسعادة. او راست : المنهل العذب فی تاریخ طرابلس الغرب . و تنها جزء اوّل آن در آستانه 1286 هَ . ق . و در الجزایر بسال 1317 هَ . ق . طبع شده است . (معجم ا...
-
احمدبک
لغتنامه دهخدا
احمدبک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) رجوع به احمدبیک و دوقه کین زاده شود.
-
احمدبک
لغتنامه دهخدا
احمدبک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) صاحب مراغه . وی مردی شجاع و سخی بود لشکریان او پنجهزار بودند. باطنیه با وی غدر کردند و او در سال 508 هَ . ق . درگذشت .
-
احمدبک
لغتنامه دهخدا
احمدبک . [اَ م َ ب َ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبدالحق ... شود.
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن النائب الانصاری رجوع به احمدبک شود. (معجم المطبوعات ).
-
اسفندیاربک
لغتنامه دهخدا
اسفندیاربک . [ اِ ف َ ب َ ] (اِخ ) (سلسله ٔ ...) از خانواده ٔاسفندیاربک (مذکور در فوق ) هشت تن حکومت کرده اند. او امیر پنجم این سلسله است و اینان را اسفندیاربک اوغل لری (پسران اسفندیاربک ) گویند و به «قزل احمدلو» نیز معروف شده اند. اسامی آنان از این ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالحق سنباطی مصری ملقب به شهاب الدین و مشهور به احمدبک . وی نقایه ٔ جلال الدین سیوطی را که مشتمل بر چهارده فن است نظم کرده و چهار فن نیز بر آن افزوده که جمعاً بالغ بر هیجده علم شده است و آن را به نام «روضةالفهوم بنظم نقا...
-
اسحاق بک
لغتنامه دهخدا
اسحاق بک .[ اِ ب َ ] (اِخ ) یکی از بیک های قرمان . وی در 895 هَ.ق . جانشین پدر متوفای خود ابراهیم بک شد ولی برادران او بسلطان محمدخان ثانی التجا و استمداد کردند. سلطان ، احمدبک ارشد اولاد را به بیکی (امارت ) قرمان تعیین و با عساکر بقرمان روانه کرد. ا...
-
اسماعیل بک
لغتنامه دهخدا
اسماعیل بک . [ اِ ب َ ] (اِخ ) یکی از پسران اسفندیار نامی که در جهات قسطمونی حکمرانی داشت . در زمان سلطان محمدخان ثانی بعضی علائم و آثار عصیان و طغیان از وی مشاهده میشد. درسنه ٔ 863 هَ . ق . پادشاه مزبور لشکرکشی کرد و قسطمونی را تحت تصرف خویش درآورد ...
-
شوقی
لغتنامه دهخدا
شوقی . [ ش َ ] (اِخ ) احمدبک شوقی در سال 1869 م . در قاهره چشم بدنیا گشودو مراحل آموزش خود را در قاهره گذراند و در رشته ٔ ترجمه ٔ مدرسه ٔ حقوق فارغ التحصیل شد، آنگاه توفیق پاشا والی مصر او را برای تحصیل در رشته ٔ حقوق به فرانسه فرستاد و پس از چهار سا...
-
قبعین
لغتنامه دهخدا
قبعین . [ ] (اِخ ) (سلیم ...) از نویسندگان عصری و دارنده ٔ مجلةالاخاء قاهره است . او راست : 1 - انجیل تولستوی و دیانته . این کتاب را از روسی به عربی برگردانده و در چاپخانه ٔ الاخویةالمصریة به سال 1904 م . در 196 صفحه به چاپ رسانده است . 2 - تاریخ الح...
-
بیذق
لغتنامه دهخدا
بیذق . [ ب َ ذَ ] (معرب ، اِ) در فارسی بیذه . ج ، بیاذق . بمعنی سرباز پیاده ، و عرب بدان تکلم نموده است :منعتک میراث الملوک و تاجهم و انت لدرعی بیذق فی البیاذق . فرزدق .ای آخذ سلاح الملوک و انت راجل تعدو بین یدی . (از المعرب جوالیقی ص 82، 83). احمد م...