کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احفاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احفاد
لغتنامه دهخدا
احفاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حافِد و حَفَد. دختران . || فرزندزادگان . نبیرگان . نبسه گان اولاد : راه اولاد و احفاد او بازدادند تا بتعهد او قیام می نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). تیر چرخی ... بیک پسر جغتای رسید که محبوب ترین احفاد چنگیز بود. (جهانگشای جو...
-
احفاد
لغتنامه دهخدا
احفاد. [ اِ ] (ع مص ) رفتن کم از پویه ، یعنی کم از خَبَب . || شتابانیدن کسی را. بشتابانیدن . (زوزنی ). || اِحفاد بعیر؛ راندن شتر را برفتار حَفَدان ، یعنی برفتار کم از پویه . || بخدمت شتافتن . بشتافتن نزدیک کسی . (تاج المصادر). || بکینه آوردن کسی را. ...
-
جستوجو در متن
-
آل و تبار
لغتنامه دهخدا
آل و تبار. [ ل ُ ت َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اعقاب و احفاد.
-
نشانی
لغتنامه دهخدا
نشانی . [ ن ِ ] (اِخ ) از احفاد مولانا جلال الدین مولوی و از شعرای قدیم عثمانی است . رجوع به قاموس الاعلام ج 6 شود.
-
هاشمیون
لغتنامه دهخدا
هاشمیون . [ ش ِ می یو ] (اِخ ) ج ِ هاشمی . اولاد و احفاد هاشم بن عبدمناف . رجوع به بنی هاشم شود.
-
هبلات
لغتنامه دهخدا
هبلات . [ هَُ ب َ ] (اِخ ) کسانی که از نژاد هبل میباشند. (ناظم الاطباء). اولاد و احفاد هبل که پدر قبیله ای از کلب بود.
-
آل ا
لغتنامه دهخدا
آل ا. [ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) اولیای خدا. || (اِخ ) خاندان و احفاد رسول صلوات اﷲعلیه .
-
زاد و ذریات
لغتنامه دهخدا
زاد و ذریات . [ دُ ذُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اولاد و احفاد. زه و زاد. زاد و رود. رجوع به زاد شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲ. یکی از احفاد ابن مقله . او نیز از خطاطین مشهور است .
-
سلیمان
لغتنامه دهخدا
سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن ، مکنی به ابواحمد یکی از احفاد مقله و او نیز مانند سایر افراد این خاندان بحسن خط معروف بوده . (ابن الندیم ).
-
هبیل
لغتنامه دهخدا
هبیل . [ هََ ] (اِخ ) (بنی ...) قبیله ای است از عرب . (لسان العرب ). اولاد و احفاد و اخلاف هبیل که باقیمانده ٔ آنها در یمن هستند. رجوع به هبیل (پدر قبیله ای از عرب ) شود.
-
ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابی علی . یکی از احفاد مقله ٔ معروف و او نیز بحسن خط مشهور است . (ابن الندیم ).
-
ملکان
لغتنامه دهخدا
ملکان . [ م َ ] (اِخ ) نام پدر خضر علیه السلام باشد و او از احفاد سام بن نوح است و الیاس از اعمام اوست . (برهان ). نام پدر خضر پیغمبر. (ناظم الاطباء).
-
اروق
لغتنامه دهخدا
اروق . [ اَ ] (ترکی - مغولی ، اِ) اروغ . اولاد. احفاد. خاندان : و گفت خدای بزرگ چنگیزخان و اروق او را برکشید. (جامع التواریخ رشیدی ).