کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فارشامی
لغتنامه دهخدا
فارشامی . (اِ) صاحب طب گفته درختی است برگ آن شبیه به برگ بید و از آن عریضتر و خوشبو. و صاحب تحفه (حکیم مؤمن ) نوشته که اندرطون است ، و صاحب منهاج گفته جهت تفتیح سدد احشا و اوجاع نافع است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
رزمی
لغتنامه دهخدا
رزمی . [ رَ ] (ص نسبی ) جنگجو. جنگاور. حربی . (فرهنگ فارسی معین ). جنگی . منسوب به رزم . اهل رزم . (یادداشت مؤلف ). رزمجو : چنگ است پای بسته سرافکنده خشک تن چون رزمیی که گوشت ز احشا برافکند .خاقانی .
-
احشاء
لغتنامه دهخدا
احشاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَشا. آنچه در سینه و شکم باشد از دل و جگر و معده و روده . (غیاث ). آنچه در شکم است از دل و جگر و سپرز. (وطواط). اندرونه : چون مار همه بر تن او بترکد اندام چون نار همه در شکمش خون شود احشا. مسعودسعد.|| در عرف عام ، اعضائی که ح...
-
قرةالعین
لغتنامه دهخدا
قرةالعین . [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که آن را جزیرآب نامند. (از اقرب الموارد). جرجیرالماء وکرفس الماء نیز نامند، چه او در طعم و رایحه شبیه به جرجیر و در برگ و ساق شبیه به کرفس است و در آبها میروید. گلش زرد و با عطریت و تندی است . ...
-
جرمیلک
لغتنامه دهخدا
جرمیلک . [ ج َ ل َ ] (اِ) به لغت کوهستانی و استانی (کذا) و جابلق اسم دوایی است که ترکان آنجا نبات آزار نامند. ماهیت آن ، بیخی است بسطبری انگشتی و طول آن زیاده بر شبری و طعم آن شیرین ورنگ ظاهر آن مایل بسیاهی و باطن آن سفید و با صلابت و ساق آن قریب بزر...
-
فاغرة
لغتنامه دهخدا
فاغرة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) بوی خوش است ، یا آن کبابه یا بیخ نیلوفر است . (منتهی الارب ). فاغیه . رای چنپا. فاغر. فارغه . فاخره . کبابه ٔ شکافته . دهن باز. دهان باز. (یادداشت بخط مؤلف ). به فارسی فاخره و کبابه ٔ شکافته نامند، و آن بزرگتر از کبابه و تا ...
-
جبن
لغتنامه دهخدا
جبن . [ ج ُ ب ُن ن ] (ع اِ) جُبُن . جُبْن .پنیر. (منتهی الارب ) (از قطر المحیط). حکیم مؤمن آرد: بتشدید نون ، به فارسی پنیر مینامند. تازه ٔ او در دوم سرد و تر و مقوی معده و روده و مقوی گرده و ملین طبع و مولد خلط صالح و خون و دیرهضم و بعد از هضم سریعا...
-
ارمال
لغتنامه دهخدا
ارمال . [ اَ ] (اِ) چوبی است که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد و منبت او یمن است . (مؤید الفضلاء). بلغت یمنی چوبی است شبیه بقرفه در غایت خوشبوئی و قرفه چوبی است شبیه بدارچین و خوردن آن درد چشم را نافع است و به این معنی بجای لام کاف هم بنظر آمده اس...
-
اسلنج
لغتنامه دهخدا
اسلنج . [ اَ ل َ ] (اِ) نوعی از لحیةالتیس است که آنرا ذنب الخیل نیز خوانند. ورم جگر و استسقا را نافعاست . (برهان ). گیاهی است منبت او ریگزارها و شاخش دراز و زردرنگ و برگش شبیه به ترتیزک و مستعمل صباغان مغرب و شاخش شبیه به نی و با تجویف و برگش باریک و...
-
بادیان ختائی
لغتنامه دهخدا
بادیان ختائی . [ ن ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادیان خطائی . میوه ٔ درخت قشنگی است همیشه سبز و از طایفه ٔ ماگنولیاسه و از محصولات چین و ژاپون و از ادویه ٔ محرکه است و اهل چین این ثمر را محترم می دارند و پس از صرف غذا می خورند و در محضر بت می سوز...
-
جنطیانا
لغتنامه دهخدا
جنطیانا. [ ج َ / ج ِ ](معرب ، اِ) جنطیانه . گیاهی است . (ذیل اقرب الموارد). بیخی باشد سرخ رنگ به گندگی انگشت و از انگشت بزرگتر است و آنرا جنطین الملک و دواءالحیة و کف الذئب خوانند، گرم و خشک است در دوم و سیم . (برهان ) (آنندراج ). میوه ٔ درختی است شب...
-
رمان حامض
لغتنامه دهخدا
رمان حامض . [ رُم ْ ما ن ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انار ترش . (اختیارات بدیعی ) (الفاظ الادویه ) (مخزن الادویه ). بهترین آن بود که بزرگ آبدار بود و انواع انار غذا اندک دهد و قابض ترین اجزای وی گل وی بود و انار ترش سرد و خشک بود در دویم و گویند ...
-
قنب
لغتنامه دهخدا
قنب . [ ق ِ / ق ُن ْ ن َ ](معرب ، اِ) کنب . کنف . شهدانه . شهدانق . شهدانج . (ابن بیطار). درخت شاهدانه . (از اقرب الموارد). سه نوع است بری و بستانی و هندی که کنب است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). معرب کنب است و آن رستنیی باشد که آن را بنگ و تخم آن را ...
-
امعاء
لغتنامه دهخدا
امعاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مَعی و مِعَی و مِعاء. روده ها. (از اقرب الموارد). اعفاج . (بحر الجواهر). رودگانیها . در حدیث است : ان المؤمن یأکل فی معاً واحداً و الکافر یأکل فی سبعة امعاء؛ یعنی ان المؤمن یأکل من وجه واحد و هوالحلال و الکافر یأکل من و...
-
ثمرةالاثل
لغتنامه دهخدا
ثمرةالاثل . [ث َ م َ رَ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) نوع کوچک بار گز است که عذبه نامند بقدر نخودی و از آن بزرگتر و غیر مثلث می باشد در دوم سرد و در سیم خشک و قابض و قاطع نزف الدم ونفث الدم و مقوی احشاء و آب طبیخ او که یک اوقیه در دو رطل آب جوشانیده باشند ...