کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احسان
لغتنامه دهخدا
احسان . [ اِ ] (اِخ ) لنگرگاهی است بعدن .
-
احسان
لغتنامه دهخدا
احسان . [ اِ ] (اِخ ) میرزا نواب ظفرخان . صاحب قاموس الاعلام گوید: او یکی از شعرا و امرای هندوستان است و وقتی ولایت کابل داشت و وی را دیوانی بفارسی است . وفات وی به سال 1073 هَ . ق . بوده است .
-
احسان
لغتنامه دهخدا
احسان . [ اِ ] (ع مص ) خوبی .نیکی . صنیع. نیکوکاری . بخشش . بِرّ. ید. دست . ازداء.انعام . افضال . نیکی کردن . نیکوئی کردن : به دو سه بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تا بمن احسانت باشد احسن اﷲ جزاک . رودکی .دست سخن ببست و بمن دادش هرگز چنین نکرد کس ا...
-
واژههای مشابه
-
علی احسان
لغتنامه دهخدا
علی احسان . [ ع َ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیایی ، بخش سنقر کلیایی ، شهرستان کرمانشاهان . واقع در 29 هزارگزی باختر سنقر، و یک هزارگزی الیاسان . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 145 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات و...
-
احسان بهشت
لغتنامه دهخدا
احسان بهشت . [ اِ ن ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) احسان کلی و تمام : جانب میخانه رو، بگذر ز مسجد کاندروگر بیامرزندت احسان بهشتت می کنند . محمدسعید اشرف (از بهارعجم ).متن و حاشیه از لغت نامه های تألیف هند نقل شده است و با ذوق سلیم ایرانی وفق ن...
-
واژههای همآوا
-
احصان
لغتنامه دهخدا
احصان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِصن .
-
احصان
لغتنامه دهخدا
احصان . [ اَ ح َص ْ صا ] (ع اِ) بنده و خر.
-
احصان
لغتنامه دهخدا
احصان . [ اِ ] (ع مص )استوار گردانیدن . (منتهی الارب ). محکم ، مستحکم ، تحکیم کردن . حصار کردن . || نگاه داشتن . نگه داشتن . || پارسا گردانیدن تزوج کسی را. (منتهی الارب ). || پارسا گردیدن زن . || شوی کردن زن . شوهر کردن . || باردار شدن ِ زن . || مستو...
-
جستوجو در متن
-
ازداء
لغتنامه دهخدا
ازداء. [ اِ ] (ع مص ) احسان کردن . (منتهی الارب ). احسان .
-
نیکوکرداری
لغتنامه دهخدا
نیکوکرداری . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) نیکوکاری . احسان . خوبی .
-
تمزی
لغتنامه دهخدا
تمزی . [ ت َ م َزْ زی ] (ع مص ) احسان کردن . (ناظم الاطباء).
-
سقایة
لغتنامه دهخدا
سقایة. [ س َق ْ قا ی َ ] (ع ص ) سَقّاءة. زن آب دهنده . (آنندراج ). مؤنث سقاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مثل است : اِسْق ِ رَقاش ِ فانها سقایة، درباره ٔ احسان کننده گویند که شایسته ٔ احسان کردن است . (منتهی الارب ).