کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احرض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احرض
لغتنامه دهخدا
احرض . [ اَ رَ ] (ع ص ) تنگ چشم . || آنکه کرانه ٔ پلکهای چشم وی ریخته باشد. (منتهی الارب ). || (ن تف ) نعت تفضیلی از حرض .
-
احرض
لغتنامه دهخدا
احرض . [ اَ رُ ] (اِخ ) کوهی است ببلاد هذیل و از این رو آن را احرُض خوانند که هرکه از آب آنجا خورد معده ٔ وی فاسد گردد.