کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احرام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَرَم و حَریم .
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اِ ] (ع اِ) شَرب سیاه و از آن طیلسان کردندی . (رحله ٔ ابن جُبیر).
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اِ ] (ع مص ) آهنگ حج کردن . || بحرمت شدن . در حرمتی که هتک آن روا نیست درآمدن . || حرام بکردن . (تاج المصادر). || به ماههای حرام درآمدن . در ماه حرام شدن . (تاج المصادر). || در حرم مکه یا مدینه درآمدن . در حرم شدن . (تاج المصادر). || اِحرام...
-
واژههای مشابه
-
چادر احرام
لغتنامه دهخدا
چادر احرام . [ دَ / دُ رِ اِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه است از برف . (آنندراج ) : از پشت کوه چادر احرام برکشدبر کتف ابر چادر ترسا بر افکند. خاقانی .کعبه ز آتش ساز چون بر فرق کوه چادر احرامیان پوشیده اند.خاقانی .
-
جامه ٔ احرام
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ احرام . [ م َ / م ِ ی ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ای که به نیت احرام پوشند. (آنندراج ). لباسی که حاجیان هنگام رسیدن بمیقات برای انجام مناسک حج می پوشند. قطعه پارچه ٔ سفید نادوخته که مانند لنگ ته بند کنندو دیگری را مانند حوله به دوش ان...
-
احرام بند
لغتنامه دهخدا
احرام بند. [ اِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه احرام بسته باشد : طراوت که از جان هواخواه تست ز اِحرام بندان ِ درگاه تست .کلیم .
-
واژههای همآوا
-
اهرام
لغتنامه دهخدا
اهرام . [ اَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز به بوشهر میان کلیه و بوشهر در 233هزارگزی شیراز واقع شده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اهرام
لغتنامه دهخدا
اهرام . [ اَ] (ع اِ) ج ِ هَرَم که تثنیه ٔ آن هرمان باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به هرم شود. || ساختمانهای عظیمی به شکل هرم مربعالقاعده که اقوام قدیم آنها را به عنوان مقبره و معبد می ساختند و معروفترین اهرام قدیم ، اهرام مصر است . (از دائرة المعارف فا...
-
اهرام
لغتنامه دهخدا
اهرام . [ اِ ] (ع مص ) پیر و کلان سال گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سخت پیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پیر کردن . || ضعیف گردانیدن . (از اقرب الموارد). || سخت پیر شدن . (مؤید).
-
جستوجو در متن
-
میقاتگه
لغتنامه دهخدا
میقاتگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف میقاتگاه . || جای احرام بستن . احرام گاه : گرچه احرامگه جان ز عراق است مرالیک میقاتگه جان به خراسان یابم .خاقانی .
-
حرم گرفتن
لغتنامه دهخدا
حرم گرفتن . [ ح َ رَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) احرام . (تاج المصادر بیهقی ).
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) احرام به حج . (منتهی الارب ). || حیض . || اهل و عیال مرد.حرمة. || حرمت که حفاظت آن واجب دانند.