کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احجار کریمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احجار کریمه
لغتنامه دهخدا
احجار کریمه . [ اَ رِ ک َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوهرها. سنگهای قیمتی . احجار ثمینه .
-
واژههای مشابه
-
رجلة احجار
لغتنامه دهخدا
رجلة احجار. [ رِ ل َ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است به اسفل زمین در دشت بنی یربوع . (منتهی الارب ). جایگاهی است گویا در بادیه ٔ شام باشد. (از معجم البلدان ).
-
احجار ساقطه
لغتنامه دهخدا
احجار ساقطه . [ اَ رِ ق ِ طَ / طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) احجار سماوی . سنگهائی که از آسمان بر زمین افتند. شخانه .
-
احجار سماویه
لغتنامه دهخدا
احجار سماویه . [ اَ رِ س َ وی ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به احجار ساقطه شود.
-
جستوجو در متن
-
خلقیدونی
لغتنامه دهخدا
خلقیدونی . [ خ َ ] (اِ) نوعی از احجار کریمه از جنس عقیق . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
حجاره ٔ کریمه
لغتنامه دهخدا
حجاره ٔکریمه . [ ح ِ رَ / رِ ی ِ ک َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ بهادار. رجوع به احجار کریمه شود: و قد استعمل العباسیون الحجارة الکریمة کمایستعمل الحوالات المالیة الیوم . (نشؤ اللغة العربیة ص 93).
-
کریمه
لغتنامه دهخدا
کریمه . [ ک َ م َ ] (ع ص ، اِ) کریمة. زن نیک خوی . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول ترکان عثمانی دختر را گویند چنانکه گویند کریمه ٔ شما و کریمه ٔ ایشان دختر شما و دختر ایشان . (یادداشت مؤلف ). دختر. صبیه . فرزند مادینه : اما چنان باید که این دو کریم...
-
سیسن
لغتنامه دهخدا
سیسن . [ ] (اِ) از احجار کریمه شبیه زمرد و رنگ آن سبز و صاف و گاهی بزردی میزند و با زمرد اختلاف زیادی ندارد مگر در سختی و خشکی . (از بحر الجواهر ص 168).
-
ماذنبی
لغتنامه دهخدا
ماذنبی . [ ذَم ْ ] (اِ) قسمی از احجار کریمه .(نخبة الدهر دمشقی ). نام یاقوت بنفش . نوعی از جوهر موسوم به بنفش و آن سرخی روشن است و بهترین انواع جوهر بنفش ماذنبی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
دانه افشانی
لغتنامه دهخدا
دانه افشانی . [ ن َ /ن ِ اَ ] (حامص مرکب ) عمل دانه افشان . دانه پاشیدن . پراکندن دانه : در گل شوره دانه افشانی برنیارد مگر پشیمانی . نظامی .|| نثار کردن و پراکندن قطعات احجار کریمه یا مروارید و جز آن .
-
سوار کردن
لغتنامه دهخدا
سوار کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر نگین نشاندن احجار کریمه را. (یادداشت بخط مؤلف ). || برنشاندن بمرکوبی . (یادداشت بخط مؤلف ). || اجزاء ماشین یا کارخانه ای را بهم پیوستن . (یادداشت بخط مؤلف ).- حقه را سوار کردن ؛ فریفتن . (یادداشت بخط مؤلف...
-
دانه افشان
لغتنامه دهخدا
دانه افشان . [ ن َ / ن ِ اَ ] (نف مرکب ) که دانه افشاند. که دانه پاشد. که دانه پراکند. که تخم پاشد. که حبه های خوردنی از بنشن و حبوب بر زمین پراکنده سازد. || که قطعات احجار کریمه و مروارید و نظایر آن نثار کند و پراکنده سازد.
-
مائیت
لغتنامه دهخدا
مائیت . [ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مائیة. روانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ازش [ از انگور پرنیان و کلنجری ] بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست . (چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ). || در صفت احجار کریمه بمعنی رونق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا...