کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احاطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
احاطة
لغتنامه دهخدا
احاطة. [ اِ طَ ] (ع مص ) اِحاطت . گرد چیزی درآمدن . (تاج المصادر). گرد چیزی برآمدن . (زوزنی ). گرد چیزی گرفتن . فروگرفتن . تأثف . فرازگرفتن چیزی را. (صراح ) : و ثمره ٔ این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را. (تاریخ بیهقی ). از احاطت ...
-
جستوجو در متن
-
متکنف
لغتنامه دهخدا
متکنف . [ م ُ ت َ ک َن ْ ن ِ ] (ع ص ) احاطه کننده . (آنندراج ). احاطه کرده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تکنف شود.
-
تکنیف
لغتنامه دهخدا
تکنیف . [ ت َ ](ع مص ) گرد چیزی درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). احاطه کردن و فراز گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). احاطه کردن . (از اقرب الموارد).
-
حصر
لغتنامه دهخدا
حصر. [ ح َ ] (ع اِ) احاطه . محاصره . و در فارسی با فعل کردن و شدن صرف شود.
-
احدیداق
لغتنامه دهخدا
احدیداق . [ اِ ] (ع مص ) احاطه کردن . (منتهی الارب ). گرد برآمدن چیزی را.
-
اداقة
لغتنامه دهخدا
اداقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) گِرد گرفتن چیزی را. احاطه کردن .
-
تسییج
لغتنامه دهخدا
تسییج . [ ت َ س ْ ] (ع مص ) احاطه کردن باغ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیاج ساختن دیواررا. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). احاطه کردن مو را. (از المنجد). و رجوع به تَسَیﱡج و سیاج شود.
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) کوه کوچک سیاهی است که دو کوه کوچک تر دیگر او را احاطه کرده اند که ثدیین نامند. (معجم البلدان ).
-
شهدیوار
لغتنامه دهخدا
شهدیوار. [ ش َ دی ] (اِ مرکب ) دیوار بلندی که محوطه ای را احاطه کرده باشد. || دیوار خانه ٔ پادشاه . (ناظم الاطباء).
-
حجر
لغتنامه دهخدا
حجر. [ ح ُ ج ُ ] (ع اِ) گوشت گرداگرد ناخن . گوشت که بر ناخن احاطه دارد. || ج حجَر.
-
رزام
لغتنامه دهخدا
رزام . [ رَزْ زا ] (ع ص ) شیر قصدکننده و احاطه یافته بر شکار و بانگ کنان بر آن . (از اقرب الموارد).
-
سیاج
لغتنامه دهخدا
سیاج .(ع اِ) دیوار و آنچه بدان چیزی را احاطه نمایند مثل خرمابن و رز و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ضمضام
لغتنامه دهخدا
ضمضام . [ ض َ ] (ع ص ) آنکه فراهم آورد و احاطه کند هر چیز را. (منتهی الارب ).چیزی که بر چیز دیگر مشتمل باشد. (منتخب اللغات ).
-
فروگیر
لغتنامه دهخدا
فروگیر. [ ف ُ ] (نف مرکب ) مرخم فروگیرنده . احاطه کننده . محاصره کننده . رجوع به فروگرفتن شود.