کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجود
لغتنامه دهخدا
اجود. [ اَ وَ ] (ع ن تف ) بهتر. نیکوتر. بهترین . نیکوترین : سال امسال تو ز پار اجودروز امروز تو ز دی اطیب . فرخی .و تلک الألحان الطیب لأن ّ تلک الأجسام احسن ترکیباً و اجود هنداما. (رسائل اخوان الصفاء). || جوادتر. بخشنده تر. جوانمردتر.- اجودالعرب ...
-
جستوجو در متن
-
آکوله
لغتنامه دهخدا
آکوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) آکُله . نوعی برنج و آن اجود اقسام برنج باشد.
-
آکله
لغتنامه دهخدا
آکله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) آکوله . بهترین جنسی از اجناس برنج . اجود انواع برنج .
-
جوداء
لغتنامه دهخدا
جوداء. [ ج َ ] (ع ص ) مؤنث اجود، بمعنی نیکوتر. ج ، جود، اجاوید. (اقرب الموارد).
-
حدق
لغتنامه دهخدا
حدق . [ ح َ ] (اِخ ) جایگاهی ازاقامتگاه های آل اجود از بطن غزیه است . (صبح الاعشی ج 1ص 324). در معجم البلدان متعرض این ماده نشده است .
-
حسین مدنی
لغتنامه دهخدا
حسین مدنی .[ ح ُ س َ ن ِ م َ دَ ] (اِخ ) ابن حسن شامی هتاری شافعی فرضی . که در 1130 هَ . ق . درگذشت . او راست : «ابدع ماکان و اجود ما یستفید». (هدیة العارفین ج 1 ص 323).
-
ردأان
لغتنامه دهخدا
ردأان . [ رِ ] (ع اِ) مثنای رِداء و هما ردأان باثبات الهمزة مثل الاصلیة و هو اَجود، و رِداوان بقلبها واواً مثل التأنیث . (منتهی الارب ). رجوع به رداء شود.
-
ماقدونیا
لغتنامه دهخدا
ماقدونیا. (اِخ ) مقدونیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اجود هذا النوع من السوسن ماکان من البلادالتی ... یقال لها ماقدونیا. (ابن البیطار ج 1 ص 71، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقدونیه شود.
-
اللوریقن
لغتنامه دهخدا
اللوریقن . [ اِ ق ُ ] (اِخ ) ایلیری . رجوع به ایلیری و اللورس و اللوری شود: و أجود هذا النوع [ سوسن الاَّسمانجونی ] ما کان من البلاد التی یقال لها اللوریقن . (مفردات ابن البیطار ذیل کلمه ٔ ایرسا).
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق ُ طُن ن ] (ع اِ) پنبه . (منتهی الارب ). و آن از درختهای صغار است و گاهی کلان باشد و تا بیست سال باقی بماند. (آنندراج ) : کأن ّ مجری دمعهاالمستن قُطُنﱡه ُ من اجود القطن . راجز.و تشدید به خاطر ضرورت شعر است . (اقرب الموارد).
-
خارکی
لغتنامه دهخدا
خارکی . [ رَ ] (اِخ ) شاعری بوده است در ایام مأمون و حدود آن ایام . این ابیات از اوست :من کل شی ٔ قضت نفسی مآربهاالا من الطعن بالبتار بالتین لا اغرس الزهر الا فی مسرقنةو الغرس اجود مایأتی بسرقین .(از معجم البلدان ج 3 ص 387).
-
اغزر
لغتنامه دهخدا
اغزر. [ اَ زَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی ازغزر. غزیرتر. افزون تر. بیشتر. (یادداشت بخط مؤلف ).فراوان تر. پرریزش تر: و کلما کان البحر اغزروا بعد قعراً کان العنبر اجود. (اخبار العین و الهند ص 6). واما الزیبق والذهب و سائر ما یکون فی العماد فاغزرها مایرتفع ...
-
ظلمانی
لغتنامه دهخدا
ظلمانی . [ ظُ ] (ع ص ) تار. تاری . تاریک . مُظلم . مُظلمة. تیره : همه درذات انسان هست حاصل گِلش ظلمانی و نورانیش دل . ناصرخسرو.صبح جهان افروز... کله ٔ ظلمانی از پیش برداشت . (کلیله و دمنه ). آن روز جوانان لشکر چالش میکردند تا بساط ظلمانی شب گسترده شد...
-
رمانی
لغتنامه دهخدا
رمانی . [ رُم ْ ما ] (ص نسبی ،اِ) آنچه در شکل و رنگ شبیه انار باشد. (از اقرب الموارد). و مشابهت را بیشتر رنگ سرخ از آن اراده کنند. || لعل و یاقوت . (آنندراج ) : رسیدم من به درگاهی که دولت از او خیزد چو رمانی ز معدن . منوچهری .- یاقوت رمانی ؛ اجود ان...