کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجماع مرکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجماع مرکب
لغتنامه دهخدا
اجماع مرکب . [ اِ ع ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اتفاق در حکم با اختلاف در مأخذ که با فساد یکی از مآخذ حکم مختلف و اجماع زائل گردد. مثلاً اجماع قائم است بر نقض طهارت در صورت وجود قی و مس معاً، ولی مأخذ نقض در نزد ما قی است و نزد شافعی ...
-
واژههای مشابه
-
اصحاب اجماع
لغتنامه دهخدا
اصحاب اجماع . [ اَ ب ِ اِ ] (اِخ ) در اصطلاح رجالی و در تداول علمای دینی ، چند تن از اصحاب ائمه ٔ اطهار (ع ) اند و همه ٔ علما معتقدند بر اینکه هر روایتی که از ایشان بطریق صحیح نقل شده و روات از اول سند تا یکی از ایشان موثوق و معتمد باشند، آن روایت را...
-
جستوجو در متن
-
بالاجماع
لغتنامه دهخدا
بالاجماع . [ بِل ْ اِ ](ع ق مرکب ) (از: ب + ال + اجماع ) همه باهم . بطور اجماع . (ناظم الاطباء). همگروه . و رجوع به اجماع شود.
-
علی الاجماع
لغتنامه دهخدا
علی الاجماع . [ ع َ لَل ْ اِ ] (ع ق مرکب ) مجموعاً. بطور کلی . بنابر اجماع . بتبعیت از جماعت . به پیروی جمع. باجماع . و رجوع به اجماع شود. || بالاتفاق . یک کلمه . یک سخن .
-
مجمع علیه
لغتنامه دهخدا
مجمع علیه . [ م ُم َ عُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) اجماع کرده بر آن یعنی متفق علیه . (غیاث ) (آنندراج ). آنچه درباره ٔ آن اجماع کرده باشند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حدیث صحیح
لغتنامه دهخدا
حدیث صحیح . [ ح َ ث ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ما سلم لفظه من رکاکة و معناه من مخالفة آیة او خبر، متواتر او اجماع ، و کان روایة عدل وفی مقابلته السقیم . (تعریفات میرسیدشریف جرجانی ).
-
مرجوح آمدن
لغتنامه دهخدا
مرجوح آمدن . [ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مغلوب شدن در مناظره و غیره . (از فرهنگ فارسی معین ) : بر آن اجماع کردند که اگر دینی در این مناظره از عهده ٔ سوءالات گاوپای بیرون آید... و اگر از دیو محجوج و مرجوح آید اورا هلاک کنند. (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارس...
-
اصحاب فرایض
لغتنامه دهخدا
اصحاب فرایض . [ اَ ب ِ ف َ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصحاب فروض . در نزد اهل فرایض عبارت از ورثه ای هستندکه برای آنان در قرآن یا سنت یا اجماع سهام معینی فرض شده است . کذا فی الشریفی و غیره . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به فرایض و ارث شود....
-
الفت دادن
لغتنامه دهخدا
الفت دادن . [ اُ ف َ دَ ] (مص مرکب ) سازوار کردن . دوست و مونس گردانیدن . الفت افکندن . خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن . (منتهی الارب ) : بنرمی سنگ را با شیشه الفت میتوان دادن در آن ساعت که پای کارسازی در میان باشد.میرزا شمس الدین شهرستانی (از آنندرا...
-
اصحاب ظاهر
لغتنامه دهخدا
اصحاب ظاهر. [ اَ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنانکه قیاس و اجتهاد در احکام را تجویز نمیکردند و گفتند:اصول عبارتند از کتاب و سنت و اجماع فقط. و قیاس رابهیچ رو از اصول نمیشمردند و گفتند: نخستین کسی که قیاس کرد ابلیس بود. یکی از این گروه داود اصف...
-
کالی بکالی
لغتنامه دهخدا
کالی بکالی . [ ب ِ ] (اِ مرکب ) بیعی است که شرط مدت برای هر یک از عوضین در آن نموده . باشند. بیعی که ثمن و مثمن هر دو نسیه باشد (کالی اسم فاعل است از کلأ بمعنای تأخر) و این بیع باطل است . و دلیل بطلان علاوه بر اجماع ، قول حضرت صادق علیه السلام است ...
-
نیکوخواه
لغتنامه دهخدا
نیکوخواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خیرخواه . مشفق . که برای دیگران خیر و خوشی و نیکی خواهد. مقابل بدخواه : مر حاجب شاه را و شاه را نیکوخواه زاین صاحب عز آمده زآن صاحب جاه . منوچهری .چو نیکوخواه باشی بر تن خوددگر کس را چرا خواهی تو در بد. ناصرخسرو.هست...
-
دوره کردن
لغتنامه دهخدا
دوره کردن . [ دَ / دُو رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احاطه کردن . محیط شدن . اطراف چیزی یا کسی یا جایی گرد آمدن . (یادداشت مؤلف ). - دوره دوختن به ؛ دوختن چیزی بر درزهای جامه یا پارچه ٔ دیگر به قصد استحکام آن . (یادداشت مؤلف ).- دوره کردن ریش ؛ زیر...