کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تمام اجزا
لغتنامه دهخدا
تمام اجزا. [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) کامل ودرست . (ناظم الاطباء). کامل و بی قصور. (غیاث اللغات ). کامل و بی نقصان . تمام عیار. (آنندراج ) : کوشش بی طالعان هرگز تمام اجزانبوددامنی گر داشت این خلعت گریبانی نداشت . فیاض (از آنندراج ).رجوع به تمام و تمام عیار...
-
واژههای همآوا
-
اجذع
لغتنامه دهخدا
اجذع . [ اَ ذَ ] (ع ص ) آنچه به سال دوم درآمده باشد از گوسپند و به سال سوم از گاو و اسب و به سال پنجم از شتر. (صراح ).
-
اجزع
لغتنامه دهخدا
اجزع . [ اَ زَ ] (ع ن تف ) بجزع تر. جازع تر.
-
جستوجو در متن
-
غلتانیدن
لغتنامه دهخدا
غلتانیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) گردانیدن به پهلو یا به پهنا. غلطانیدن . غلتاندن . غلطاندن . بجخیزانیدن : و از غلتانیدن خرسنگها که از بالا می انداختند زلزله در اجزا و اعضای کوه افتاد. (جهانگشای جوینی ).
-
جوانح
لغتنامه دهخدا
جوانح . [ ج َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ جانحة. استخوانهای پهلو نزدیک سینه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : و آدمی را هیچ چیز از اجزا واعضا و جوانح و جوارح عزیزتر نیست . (سندبادنامه ).
-
اختر دانش
لغتنامه دهخدا
اختر دانش . [ اَ ت َ رِ ن ِ ] (اِخ ) کنایه از مشتری و عطارد. (مؤید الفضلاء) (برهان قاطع) : مرا از اختر دانش چه حاصل که من تاریکم ، او رخشنده اجزا.خاقانی .
-
اجزاء
لغتنامه دهخدا
اجزاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جزء و جزو. پاره ها. بهره ها. بخش ها : کجا کل آمده باشد چه باشد قیمت اجزا. قطران .شوهر زن را میکشت و میجوشانید و به اجزاء و اعضاء او تزجّی و تغذّی میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).اجزای وی است هرچه در گیتی با کل چه برابری کند اجز...
-
واحد
لغتنامه دهخدا
واحد. [ ح ِ ] (ع عدد،اِ) یک . نخستین عدد. هو اول عدد الحساب . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احد. ج ، واحدون : همی گویی که بر معلول خود علت بود سابق چنان چون بر عدد واحد و یا بر کل خود اجزا.ن...
-
صفحه ٔ ملساء
لغتنامه دهخدا
صفحه ٔ ملساء. [ ص َ ح ِ ی ِ م َ ] (اِخ ) نزد حکما و متکلمان صفحه ای است که اجزاء مفروضه ٔ آن در وضع متساوی و متصل بود چنانکه بین این اجزا فرجه ها نباشد، خواه آن فرجه ها نافذ باشد که مسام نامند یا غیر نافذ که زوایا نامند، چنین است در شرح مواقف . (از ک...
-
ششدانگه
لغتنامه دهخدا
ششدانگه . [ ش َ / ش ِ گ َ / گ ِ ] (ص نسبی ) ششدانگ . (ناظم الاطباء). ششدانگ . چیزی است که در نوع خود تمام اجزا بود و مافوق نداشته باشد و بقدر تفاوت درجات گویند فلان چیز دو دانگه است یا سه دانگه . (آنندراج ). || ششدانگ . مردم تمام عیار. (ناظم الاطباء)...
-
مغنی
لغتنامه دهخدا
مغنی . [ م َ نا / م ُ نا ] (ع اِ) کفایت . بسندگی . گویند: اغنی عنه مغنی فلان و مغناته ؛ ای ناب عنه و اجزا مجزاته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نایب کافی و بسندگی . و گویند: اغنی عنه مغنی فلان ؛ یعنی نایب کافی اوشد فلان و بی نیاز کرد او را از آن...
-
افاعیل
لغتنامه دهخدا
افاعیل . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَفعال ، جج ِ فِعل ، یعنی کار و آن کنایه است از عمل آدمی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تقول : ان الرشی تفعل الافاعیل . (اقرب الموارد). || در اصطلاح علم عروض عبارت است از اجزا و آن را تفاعیل نیز گویند. و اصول اجزاء ...
-
تقطیع کردن
لغتنامه دهخدا
تقطیع کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قطع کردن . بریدن . دفع کردن : و بعضی [ داروها ] خلط غلیظ را تقطیع کند و رقیق کند، خاصه آنچه در سینه و شش بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || (اصطلاح عروض ) برای یافتن بحر شعری ، آنرا به اجزاء تقسیم کردن . تجزیه کردن ...