کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجر و قرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجر و قرب
لغتنامه دهخدا
اجر و قرب . [ اَ رُق ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) (شاید محرف ارج و قرب ).- بی اَجر و قُرب ؛ بی ارز. بی حُرمت .
-
واژههای مشابه
-
آجر
لغتنامه دهخدا
آجر. [ ج َ ] (اِخ ) صورتی از هاجر، نام مادر اسماعیل علیه السلام .
-
نیمه آجر
لغتنامه دهخدا
نیمه آجر. [ م َ/ م ِ ج ُ ] (اِ مرکب ) آجر نصفه . رجوع به نیمه شود.
-
خرده آجر
لغتنامه دهخدا
خرده آجر. [ خ ُ دَ / دِ ج ُ ] (اِ مرکب ) قطعات شکسته ٔ آجر کوچکتر از چارکه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
طوس
لغتنامه دهخدا
طوس . (اِخ ) ناحیتی است (به خراسان ) و اندر وی شهرکهاست چون طوران و نوقان و بروغون و رایکان و بنواذه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای وی معدن پیروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه و [ از وی ] دیگ سنگین و سنگ فسان و شلواربند و جورب خیزد وبه نوق...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن یوسف بن قاسم بن صبیح کاتب ، مکنی به ابوجعفر. وی از اهل کوفه و متولی رسائل مأمون بود و برادر وی قاسم بن یوسف مدّعی بود که از بنی عجل است لکن احمد این دعوی نکرد. مرزبانی گوید: او از موالی بنی عجل بود و منازل بنی عجل بسواد کو...
-
نائین
لغتنامه دهخدا
نائین . (اِخ ) یکی از شهرهای استان دهم و مرکز فرمانداری است . شهری قدیمی است وسابقه ٔ تاریخی آن به پیش از اسلام میرسد. مؤلف «سرزمینهای خلافت شرقی » مینویسد: نائین ، در شمال باختری یزد، در حاشیه ٔ کویر جای دارد و معمولاً از توابع یزد شمرده میشود، اگر...
-
طهران
لغتنامه دهخدا
طهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به ری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان آورده که :از مردی اهل ری که محل وثوق و اعتماد بود، شنیدم که : طهران دیهی است بزرگ و بنای این دیه تمامی در زیر زمین واقع است و احدی را یارای آن نیست که بدان دیه راه ی...
-
دکان
لغتنامه دهخدا
دکان . [ دُک ْ کا / دُ ](از ع ، اِ) دوکان . (منتهی الارب ) (دهار). مرادف حانوت . (از آنندراج ). حانوت ، و آن معرب از فارسی است . (از اقرب الموارد). واحد دکاکین ، و آن معرب از فارسی است . (از صحاح جوهری ). صاحب تاج العروس (ذیل ماده ٔ دکک و دکن ) در مو...