کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجری خوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجری خوار
لغتنامه دهخدا
اجری خوار. [ اِ خوا / خا ] (نف مرکب ) راتبه خوار. مُوظّف : به این دونان که اجری خوار دهرندفروناید سر، ارباب هِمم را. شفائی .و گاه در شعر بتخفیف جری خوار آید : مهمان و جری خوار قصر اویندهم قیصر و هم امیر دیلم [ کذا ]. ناصرخسرو.اجری خوار، ضدّ چته و باش...
-
واژههای مشابه
-
آجری
لغتنامه دهخدا
آجری . [ ج ُرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب به آجر یا درب الاَّجر و آن محله ای از بغداد بوده و برخی مشاهیر بدان منسوبند. || (اِخ ) نام و تخلص چند تن از مشایخ بزرگ .
-
ابراهیم آجری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم آجری . [ اِ م ِ ج ُرْ ری ] (اِخ ) دو تن از عرفای قرن سوم هجری بدین نام بوده اند، یکی به نام آجری صغیر و دیگری آجری کبیر، و آجری صغیر کنیتش ابواسحاق است .
-
ابوبکر آجری
لغتنامه دهخدا
ابوبکر آجری . [ اَ بوب َ رِ ج ُرْ ری ] (اِخ ) محمدبن حسین بن عبداﷲ یا عبیداﷲ آجری . فقیه و محدث شافعی بغدادی . در اول به بغدادبود و حدیث می گفت ، سپس بمکه شده تا آخر عمر (360 هَ. ق .) بدانجا ببود، وی روایت از ابومسلم کجی و ابوشعیب حرانی و احمدبن یحیی...
-
حبیب آجری
لغتنامه دهخدا
حبیب آجری . [ ح َ ب ِ ج ُ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن حسن بن أبان شود.
-
خط اجری
لغتنامه دهخدا
خط اجری . [ خ َطْ طِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حکم انعام و آنرا برات اجری هم گویند. (آنندراج ) : آرزو آید همی نجوم فلک راکز تو ستانند بر زمین خط اجری .امیرمعزی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
اجره خوار
لغتنامه دهخدا
اجره خوار. [ اِ رَ/رِ خوا/خا ] (نف مرکب ) اِجری خوار. راتبه خوار : نه اجره خوار فروغم نه مرد منّت خضرتوجّهی که درین راه بی چراغ روم .سنجر کاشی .
-
جیره خور
لغتنامه دهخدا
جیره خور. [ رَ / رِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب )جیره خوار. اجری خور. رجوع به جیره و جیره خوار شود.
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خوا /خا ] (ص ، اِ، ق ) ذلیل . زبون . بدبخت . (منتهی الارب ) (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) . مقابل عزیز : که دشمن اگرچه بود خوار و خردمر او را بنادان نباید شمرد. فردوسی .دلیران و گردان آن انجمن چنان دان که خوارند بر چشم ...
-
جری
لغتنامه دهخدا
جری . [ ج ِ را ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی در فارسی ، یا جرا وظیفه و راتبه . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). مخفف اجراء به معنی اجری ، اجراء، جیره ، جرایه است . رجوع به اجری شود : گفت پیغمبر که ای طالب جری هان مکن با هیچ مطلوبی مری . مولوی .چون جری کم...
-
مرتزقة
لغتنامه دهخدا
مرتزقة. [ م ُ ت َ زِ ق َ ] (ع اِ) اجری خواران . صاحبان رواتب . سپاهیان جیره خوار. مقابل مطوعه به معنی داوطلبان . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). آنان کشان امام از مال فی ٔ رزق دهد تا با کفار مقاتله کنند. (مهذب الاسماء). کسانی که وجه ارتزاق دریافت دارند....
-
جیره
لغتنامه دهخدا
جیره . [ رَ / رِ ] (اِ) طعام راتبه . (غیاث اللغات ). راتبه ٔ هر روز که بمردم فوج و غیره دهند. (آنندراج ). مقدار محدود و معین از مواد غذایی که روزانه یا هفتگی یا ماهیانه یا سالانه بکسی دهند، مقابل مواجب که نقدینه است ومقابل علیق . (یادداشت مرحوم دهخدا...
-
امسال
لغتنامه دهخدا
امسال . [ اِ ] (اِمرکب ، ق مرکب ) این سال یعنی سالی که در آن هستیم . (ناظم الاطباء). سال حاضر. هذه السنه . سنه ٔ جاری . سال جاری . العام : تا پدیدآمدت امسال خط غالیه بوی غالیه تیره شد و زاهری و عنبر خوار. عماره .تقویم بفرتان [ شاید بفرغانه ] چنان خوا...