کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجرا
لغتنامه دهخدا
اجرا. [ اَ ] (ع اِ) بهرِ. برای ِ: فعلت ُ ذلک من اَجراک َ؛ کردم این کار را ازبهر تو. (منتهی الارب ).
-
اجرا
لغتنامه دهخدا
اجرا. [ اَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از جریان . روان تر: اَجرا من السیل تحت اللیل .
-
اجرا
لغتنامه دهخدا
اجرا. [ اِ ] (از ع ، اِ) اِجْراء. اجری . جری . راتبه . وظیفه . مرسوم . ادرار. و امروز جیره گویند. (حواشی چهارمقاله ص 4). و از آن راتبه و مستمری جنسی خواهند مقابل مواجب ، که معنی راتبه و مستمری نقدی دهد و آن جنس بوده بر خلاف جامگی که نقد بوده است : پس...
-
واژههای همآوا
-
اجرع
لغتنامه دهخدا
اجرع . [ اَ رَ ] (ع ص ) ریگ هموار نیکونبات آسان گذار. || زمین درشت که بریگ ماند. || ریگ توده که هیچ نروید بر وی و یا ریگ توده که یک جانب گیاه و یک جانب سنگریزه دارد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
گشاده کام
لغتنامه دهخدا
گشاده کام . [ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه خواسته های خود را اجرا کند. کامروا.
-
رسمیت دادن
لغتنامه دهخدا
رسمیت دادن . [ رَ می ی َ دَ ] (مص مرکب ) قابل اجرا شناختن . لازم الاجرا کردن .
-
مجری کردن
لغتنامه دهخدا
مجری کردن . [ م ُ را ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجری داشتن . اجرا کردن . و رجوع به مجری داشتن شود.
-
کدخدایی کردن
لغتنامه دهخدا
کدخدایی کردن . [ ک َ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اجرا کردن کدخدایی . شوهر بودن . سمت زوجیت داشتن . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدخدایی شود.
-
حد زدن
لغتنامه دهخدا
حد زدن . [ ح َ زَ دَ ] (مص مرکب ) اجرا کردن حد شرعی . رجوع به حد (اصطلاح فقه ) شود.
-
سمفونی
لغتنامه دهخدا
سمفونی . [ س َ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) قطعه ٔ موسیقی که برای اجرا بوسیله ٔ ادوات کنسرتی ساخته میشود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
قاطع بودن
لغتنامه دهخدا
قاطع بودن . [ طِ دَ ] (مص مرکب ) یقین داشتن . قطع داشتن . || برّا بودن . || صاحب تصمیم بودن . درست اجرا کننده بودن .
-
انجام کردن
لغتنامه دهخدا
انجام کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اتمام . اجرا کردن . انجام دادن . (یادداشت مؤلف ).
-
انجام ناپذیر
لغتنامه دهخدا
انجام ناپذیر. [اَ پ َ ] (نف مرکب ) غیرقابل اجرا. اجراناپذیر. پیش نرفتنی . (از لغات فرهنگستان ) (از فرهنگ فارسی معین ).