کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجتساس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجتساس
لغتنامه دهخدا
اجتساس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جَس ّ. مس ّ با دست به سر. دست بسودن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || چریدن به دهان : اجتست الابل الکلأَ؛ چریدند شتران گیاهها را به دهنهای خود. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اجتثاث
لغتنامه دهخدا
اجتثاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از بن برکندن . (تاج المصادر) (زوزنی ). برکندن . بریدن . از بن بریدن . (زوزنی ). بیخ بُر کردن . استیصال .
-
اجتصاص
لغتنامه دهخدا
اجتصاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گچ گرفتن . (منتهی الارب ). || اجتص القوم ؛ ای تقاربت حِلَّتُهُم . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
جستوجو در متن
-
دست سودن
لغتنامه دهخدا
دست سودن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن . لمس کردن : اجتساس ؛ دست بسودن . جت ؛ دست سودن گوسپند تا فربهی از لاغری آن معلوم شود. (از منتهی الارب ). برمجیدن . || در بیت ذیل محتمل است دست سودن به معنی تصافح باشد؟ (یادداشت مرحوم دهخدا). دست در دست انداختن...
-
جس
لغتنامه دهخدا
جس . [ ج َس س ] (ع مص ) دست بسودن . (منتهی الارب )(تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). بسودن . (المصادر زوزنی ). بدست سودن . (آنندراج ). برماسیدن . لمس کردن . (فرهنگ فارسی معین ). لمس کردن و دست بسودن . (از متن اللغة). دست بسودن چیزی برای شناختن آن ....
-
مس
لغتنامه دهخدا
مس . [ م َس س ] (ع مص ) بسودن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). لمس کردن و بسودن با دست بدون حایل و مانع شدن ، و دست زدن و آزمودن و نعت فاعلی آن ماس ّ است . و گویند «لمس » مختص دست است و «مس » عام است در مورد دست و دیگر ا...
-
بسودن
لغتنامه دهخدا
بسودن . [ ب ِ دَ ] (مص ) پسودن . دست زدن و لمس کردن . (فرهنگ نظام ). لمس .(ترجمان القرآن ). مَس ّ. (ترجمان القرآن ) (تاج المصادربیهقی ). بزمین وادوسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مسح .(بحر الجواهر) (دهار). استلام . (تاج المصادر بیهقی ).جس ّ. (تاج المصاد...
-
لمس
لغتنامه دهخدا
لمس . [ ل َ ] (ع مص ) ببساوش . بسودن به دست چیزی را. (منتهی الارب ). سودن چیزی را به دست یا عضوی . (غیاث ). برمجیدن . ببسائیدن .سودن . سائیدن . ببسودن . بسودن دست . (تاج المصادر). ببساویدن . پرواسیدن . مس ّ. جَس ّ. اِجتساس . بساوش . دست سودن . پرواس ...